۱۷ مرداد، ۱۳۹۱

چرا همه گروههای چپ ایرانی تا خرخره وابستگی مالی دارند؟ + فیلم They Live

در دعوای تریبونال لندن (فداییان اقلیت و بقیه) با طیف گفتگوهای زندان (فداییان اکثریت و بقیه) خواندیم که پول گرفتن از "امپریالیستها" حرام و از دولت و احزاب سوسیالیستی، و سوسیال "دمکراسی" حلال است!
اصولا کمکهای دولتی غیر دولتی (ان جی او ای)، برای چه به نیروهای خارجی و داخلی پرداخت میشوند؟
اینجا آرونداتی روی جواب داده!
 


Rosa: "امپریالیستها" در حال خرج کردن برای اغلب آلترناتیوهای مفید(در حفظ سیستم) بسیار دست و دلبازند! همزمان هم طیف های برانداز، جنگ طلب،  طرفدار تحریم اقتصادی را پوشش مالی میدهند و هم  برای طیف های طرفدار امام راحل (اکثریتی، توده ای سبزاله و... ) بودجه تعیین کردند. بستگی به سیاست روز و نیروی هوادار، که کم و زیاد هم میشوند، این بودجه نیز کم یا زیاد میشود. اولی اغلب مستقیم از دولت بودجه میگیرد (شهرزادنیوز، اقلیت ...) دومی به اسم پولهای غیر دولتی و ان جی او. غیر دولتی البته همان پولهای دولتی هستند. اغلب ان جی او ها هم مستقیما از انحصارات (بانک جهانی و... ) بودجه مخصوص میگیرند. برخی هم شاغل در احزاب سوسیال دمکراسی (احزاب برادر، صدامی، چاوزی، فیدل و...) هستند.  در "جمع ایرانی" اما،  اغلب  از پول شهرداری و یا کمونهای شهری صحبت میشود، بعنوان پول حلال!
اغلب ایرانیها که دکان سیاسی هم دارند، یکجایی هم یک سرشان به این پولهای دولتی به اصطلاح غیر دولتی وصل است و همه هم این روزها مد شده از همدیگر لیست مخارج و هزینه، در اثبات مستقل بودن، طلب میکنند!
البته میتوان خیلی زود به این مواجب بگیری آگاه شد. آنها مجبورند برای تمدید قرارداد شان، بیلان کاری بدهند. مثلا وبسایتی که کمک میگیرد: تعداد کلیکها، یا تعداد ایمیلها یی که فرستاده، شمارش تعداد اعضای انجمن های فرهنگی! و تعداد شرکت کنندگان در مثلا یک سمینار از زندانیان سابق. در گزارش ها، تعداد شهادت ها (مثل جزوه تجاوز به زنان زندانی، عدالت برای ایران و جنایت بی عقوبت برای ایران...)  ...
یعنی هر کلیک روی شهرزاد نیوز، هر شهادت تجاوز به زندانی  برای پروژه "شادی" ها،  هر امضای شرکت در سمینارگفتگوهای زندان و... یعنی جرینگ دلار و یورو در جیب مسئولین این پروژه های دولتی، غیر دولتی، مواجب بگیران....  
هر پروژه نهایتا برای تمدید و بقا بدون فشار مستقیم و سانسور علنی سیستم، نهایتا مجبور است که خود را با سیاست تامین کنندگان مالی، تطبیق دهد. یعنی فقط افشای رژیم اسلامی و سکوت در برابر سیستمی که مواجب اینها را تامین میکند. اغلب دست اندرکاران این پروژه ها،  بدلیل احتیاج، در سیستم رقابتی "رادان" شده، مجبورند خود را حتی زیر قیمت نیز حراج کنند!

 (چون اغلب اینها یا دیپلم های جعلی دارند، یا با چند ماه دوره دیدند،  دستیاری  سناتورها،  خبرنگار وبسایتی شده! و فاقد دانش آکادمیک،  دو پله یکی ( با پارتی بازی) از نبردمان سلسله مراتب بالا رفته و به مقامی رسیدند. مثل "ردان" اصولا همه از سیستم "دکترای افتخاری" دارند و  یا در حین انداختن شنل افتخار به روی دوش شیرین عبادی ها، به مقام پرفسوری هم در سیستم رسیده اند.
 اینها اغلب  یا فعال سیاسی سابق  یا زندانی سیاسی سابق ، یا "سابقا" یکچیزی بودند و با انزجارنامه بیرون آمدند و بدلیل ترس از افشای خود، نه کتاب خاطرات دارند و  برخی حتی زندانی هم نبودند! برخی پس از گذراندن زندان، بدلیل توابیت، فوری با پاسپورت رژیم، توریستی بیرون زدند و برخی بعدا تواب سیستم شدند...) اینان
اغلب  به نواله ای راضی، با باز پوشیدن اونیفورم زندانی، چپ، کمونیست، اصلاح طلب، فعال زنان، فعال کارگری، حقوق بشر و... قرار است سالها نان شان تامین شود و ماموریت سیاسیشان را نیز خوب میشناسند.
در حالی که بسیاری از مردم  آگاهند که فعالیت برای حقوق برابر، زنان، علیه زندان ، کارگران و ... شغل نیست  بلکه جزعی از زندگی روزمره میباشد و اینکه سیستم موجود سعی در کالایی کردن همه فعالیتهای انسانی (در جهت رهایی) را دارد، عده ای نورچشمی سوسیال دمکرات را بعنوان آلترناتیو بی خطر و بی سر و صدا،  پول، مقام و تریبون حقوق بشری داده... بعنوان "صاحب نظر" و نمایندگان جنبش، مطرح میکنند!
فعال رادیکال علیه سیستم اصولا نه خریدار این بازار است نه فروشنده. جریان رادیکال، سیستم خبررسانی و فعالیتش را خارج از این روابط سازماندهی کرده است و در کالایی کردن روابط و مناسبات انسانی  شرکت نمیکند.
فعال رادیکال علیه سیستم، کمترین واکنشش، بایکوت گسترده این تریبونها میباشد. وابستگی مالی به سیستم، وابستگی سیاسی است. و وابستگی سیاسی یعنی پول و مقام و جایزه و مطرح شدن ... 

OBEY. SUBMIT. CONSUME. WATCH TV. DO NOT QUESTION AUTHORITY. MONEY IS YOUR GOD. NO INDEPENDENT THOUGHT. NO IMAGINATION. THEY LIVE. WE SLEEP...

  پس،
پیش فروش مبارزات انسانها ممنوع!  نمایش سیستم و مواجب بگیرانش را هر کجا و هر زمان ، به هم بزنیم!
این یادداشت کوتاه در جواب ایمیل رفیقی میباشد که مصاحبه نوشین شاهرخی (از عوامل اقلیتی شهرزادنیوز) با نسرین پرواز(زندانی سابق) را فرستاد! نسرین پرواز که گویا منتقد تریبونال لندن است، در مصاحبه با سازماندهان این تریبونال، بتازگی در دکان شهرزادنیوز، گله گذاری کرده! در جایی دیگر نیز افرادی به انتظار لیست بریز و بپاش "مالی" سمینار سال گذشته گفتگوهای زندان در یوته بوری سوئد سماغ میمکند! تا دلیلی برای استقلال/ عدم استقلال سیاسی گفتگوهای زندان از خط سبز اله و امام راحلی ها را بیابند! فداییان لنینیست اقلیتی هم که دیروز از انتخاب "شغل" مینا سعدادی دفاع کردند، امروز در تریبون بی بی سی در کنار نگهدار (فدایی اکثریتی و طرفدار رژیم اسلامی) لم دادند و فردا در رادیو "دمکراسی شورایی" علیه رژیم سرمایه داری ایران و جهان شعار خواهند داد!  
طنز تاریخ: منتقد "آکادمیک" فیمینیسم اسلامی،  شهرزاد مجاب، شنل دکترای افتخاری روی دوش شیرین عبادی میاندازد و سربداران مائویست (بادیگاردهای افتخاری اش) برای هر منتقد، کلاه بوقی را به رسم صدر مائو آماده کرده اند!
ناگفته پیداست:
موضوع اصلی اینان، ایجاد مشروعیت برای مواجب بگیران و تریبونهای وابسته به سیستم است. نسرین ها، و پرواز ها خوب میدانند که نوشتن انتقادشان و پخش آزاد آن در اینترنت، مقام یا مواجبی ندارد. شهادت تجاوز در زندان نیز تنها زمانی به قیمت خوب، به فروش میرسد که از تریبون دولتی/ غیردولتی شادی ها باشد، نوشته های  منیره برادران باید به رادیو زمانه (مهدی جامی)  کپی رایت شود!  قیمت بورس اشکهای خانواده های جانباختگان در سهام  پیام اخوان ها بالا میرود!  و این چرخه با خواندن ما و دیدن ما و شنیدن ما و پخش مفت و مجانی ما و کلیک ها، به اشتراک گذاری ها و... ادامه میابد!    پس همانگونه که تلویزیونهایشان را شکاندیم،  تریبونهایشان را بایکوت کنیم! پخش  اخبارشان، تنها با: اخطار! اخبار دولتی! معنا دارد... تیتر پرفسور، دکتر، مهندس... درجه خودفروشی در سیستم و جوایزشان، ادامه مشروعیت و تثبیت رتبه در سلسله مراتب است... "مواجب بگیر" بهترین کلمه در بیان موقعیت این افراد میباشد.

عکسهای این پست از فیلم علمی تخیلی "آنها زندگی میکنند" است.
You see them on the street. You watch them on TV. You might even vote for one this fall. You think they're people just like you. You're wrong. Dead wrong
They Live, a great flick by the master of horror, John Carpenter.
94 Min.
ان جی او ئیزه كردن مبارزه!
آرونداتی روی
مترجم: ادنا سپهری
به نقل از به پيش! شماره ٥، ٨ مرداد ١٣٨٤

"مقاومت واقعی عواقب واقعی دارد، و از حقوق ماهانه هم خبری نیست!"
مطلبی كه می خوانید بخشی از سخنرانی بلند «آرونداتی روی» تحت عنوان "قدرت مردمی در عصر امپریالیسم" است كه در تاریخ ۱۶ اوت ۲۰۰۴ در سانفرانسیسكو ایراد شد. بخش كوتاهی كه در اینجا ترجمه شده در رابطه با نظرات جالب او در مورد NGOها می باشد. روی اهل هند است و با رمان «خداوند خرده ریزها» كه جایزۂ «بوكر پرایز» را در سال ۱۹۹۷ بدست آورد به شهرت جهانی رسید. یك سال بعد در مخالفت با تسلیح اتمی هند مقالهٴ«پایان تخیل» را نوشت كه خشم بسیاری از ناسیونالیست های هندی را برانگیخت. در هند آرونداتی روی فعال سیاسی و اجتماعی شناخته شده ای است. او از جنبش حقوق برابر برای كاست "نجس ها" حمایت كرده و برای حفظ محیط زیست و جلوگیری از خانه خرابی دهقانان با پروژهٴ ایجاد سد عظیمی در درهٴ نارمادا فعالانه مخالفت كرده است. فعالیت اخیر موجب محاكمهٴجنجالی او در دیوان عالی كشور هند شد. پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آرونداتی روی از نخستین روشنفكرانی بود كه در مخالفت با جنگ افروزی امریكا صدای خود را بلند كرد، و بسرعت به یكی ازچهره های برجستهٴ جنبش جهانی ضد جنگ بدل گشت و تا امروز به فعالیت های خستگی ناپذیر خود ادامه داده است. دو كتاب «هزینهٴ زندگی» و «سیاست قدرت» مجموعه مقالات آرونداتی روی در رابطه با فعالیت های سیاسی و اجتماعی اوست.
TIDE? OR IVORY SNOW?
Public Power in the Age of Empire
به پیش!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ژانویه 2001 در پورتو آلگره برزیل بیست هزار نفر از فعالین جنبش های مختلف و همچنین دانشجویان و فیلمسازان، یعنی برخی از بهترین مغزهای جهان، دور هم جمع شدند و تجارب خود را در مورد مقابله با امپراطوری با هم در میان گذاشتند. حرکت موسوم به «فوروم اجتماعی جهان» World Social Forum در آنجا پا بعرصه وجود گذاشت. این شروع رسمی حرکتی بود مهیج و شورشی بدون تطابق با تعلیمات رایج؛ حركتی پرانرژی و نوع جدیدی از قدرت مردمی. فریاد عمومی «فوروم اجتماعی جهان» این است که "دنیای متفاوتی امکان پذیر است". این فوروم (گردهمایی) تریبونی شده است برای صدها گفتگو و بحث و سمینار با امید ساختن تفکری در مورد اینکه دنیا چگونه باید باشد.
ژانویه 2004 چهارمین «فوروم اجتماعی جهان» در مومبای Mumbai (بمبئی) هندوستان با حضور دویست هزار نماینده برگزار شد. من در عمرم در چنین تجمع پر هیجانی شرکت نکرده بودم. رسانه های حاکم هند بخاطر همین موفقیت آنرا کاملا نادیده گرفتند. ولی اکنون موفقیت های «فوروم اجتماعی جهان» آنرا مورد تهدید قرار میدهند. محیط آرام و باز و شاد این گرد همایی اجازه شرکت و اظهار نظر به سیاستمداران و NGO هایی (سازمانهای غیر حکومتی (Non-Governmental Organization) داد که وابسته به سیستم سیاسی¬اقتصادی ای هستند که این فوروم مخالف آنست.
خطر اینست که «فوروم اجتماعی جهان» که نقشی اساسی برای جنبش عدالت جهانی ایفا کرد حالا در معرض تبدیل شدن به هدفی در خود است. از جمله اینکه سازماندهی سالیانه آن انرژی برخی از بهترین فعالین جنبش را بخود معطوف میکند. اگر بحث درباره مقاومت جایگزین نافرمانی مدنی شود «فوروم اجتماعی جهان» ممکن است تبدیل به وسیله ای دردست کسانی شود که از ابتدا مخالف این جنبش بودند. این تجمع باید برگزار شده و رشد کند، ولی باید راههایی پیدا کنیم که بحث های آن بسمت اقدامات عملی پیش روند...
خطر دیگری كه جنبش با آن مواجه است NGOئیزه شدن مقاومت است. حرفی را که الان میخواهم بزنم میتوان بسادگی پیچاند و برعلیه همهٴ NGOها بکار برد. ولی واقعیت این نیست. در دنیای تیرۂ NGOهای ساختگی که صرفا برای اخذ بورسیه یا فرار از مالیات درست شده اند (از جمله در ایالاتی مثل بیهار در هند اینها را تحت عنوان جهیزیه میدهند) قطعا NGOهایی هستند که خدمات پر ارزشی میکنند. ولی مهم اینست که به پدیده NGO ها در یک زمینه سیاسی نگاه کنیم.
بعنوان مثال در هند رونق NGOهایی که بودجه شان تأمین بود از اواخر دهه 1980 و در در دهه 1990 آغاز شد. این همزمان با باز شدن بازارهای هند بروی سیاست های نئولیبرالی بود. در آن زمان دولت هند برای اینکه خود را با تعدیل ساختاری نئولیبرالی تطبیق دهد بودجه های توسعه روستا و کشاورزی و انرژی حمل و نقل و سلامت عمومی را بتدریج کم کرد. همانطور که دولت نقش سنتی خود را رها میکرد NGOها نیز وارد عمل میشدند، با این تفاوت که بودجه ای که در اختیار NGOها قرارمیگرفت تنها بخش ناچیزی از قطع بودجه هزینه های رفاه عمومی بود. عمده NGOهائی که بودجه قابل توجهی دارند توسط نهادهای (بین المللی) توسعه و كمكهای عمرانی تأمین مالی و هدایت می شوند، كه بودجه خود آنها بنوبه خود از طریق حکومت های غربی و بانک جهانی و سازمان ملل و برخی شرکت های چند ملیتی تامین میشود. هرچند که این موسسات متفاوتند ولی همگی بخشی از یک ساختار گل و گشاد سیاسی هستند که پروژه های نئولیبرالی را سرهم بندی و در درجه اول حکومت ها را وادار به قطع بودجه های رفاه اجتماعی میکنند.
چرا موسسات بین المللی به NGOها بودجه میدهند؟ آیا این از نوع خیرخواهی مدل قدیمی میسیونرهای مذهبی (مبلغین مذهبی) است؟ احساس گناه است؟ قضیه کمی فراتر از این است. NGOها این احساس را بوجود میآورند که خلأ وجود خدمات دولتی را پر می کنند.
و البته می کنند، اما به شیوه ای که از نظر مادی بی نتیجه است. سهم واقعی NGOها خاموش کردن خشم سیاسی مردم است. آنچه را که مردم بر اساس حق شان باید داشته باشند NGOها بصورت خیرات و کمک میدهند.
ONGها تفکر اجتماعی را تغییر می دهند. آنها مردم را به قربانیانی وابسته تبدیل میکنند و برندگی تیغه مقاومت سیاسی را کند می سازند. NGOها منطقه حفاظتی بین حکومت و مردم بوجود می آورند. بین سلطه گر و مردم تحت سلطه. آنها تبدیل به میانجی گران و توضیح دهندگان و تسهیل کنندگان شده اند.
در نهایت NGOها باید به کسانی که بودجه شان را پرداخت میکنند حساب پس دهند نه به مردمی که در میان شان کار میکنند. گیاه شناسان احتمالا NGOها را در رده نباتات شاخص ارزیابی میکنند. انگار که هرچه فلاکت ناشی از نئولیبرالیزم بیشتر است ظهور NGOها هم فزونتر است. زننده ترین شاهد آن زمانی است که ایالات متحده آمریکا خود را آماده حمله به یک کشور میکند و همزمان با آن NGOها را مهیا میسازد تا وارد شوند و ویرانی جنگ را پاکسازی کنند.
NGOها برای اینکه مطمئن شوند بودجه شان به مخاطره نمی افتد و حکومت های محلی به آنها اجازه عمل میدهند ناچارند کارشان را در یک چهارچوب سطحی و کم و بیش خالی از زمینه های سیاسی یا تاریخی ارائه دهند. گزارش های غیرسیاسی (که درواقع بشدت هم سیاسی هستند) از مصائب کشورهای فقیر و مناطق جنگ زده نهایتا مردم تیره این کشورهای تیره را همچون قربانیانی بیمار و غیرطبیعی جلوه میدهد. باز هم یک هندی مبتلا به سوء تغذیه. یک اتیوپیائی قحطی زده. اردوگاهی دیگر از پناهندگان افغانی. یک سودانی ناقص شده ... همگی محتاج کمک سفیدپوستان. اینها ناخواسته کلیشه های نژادپرستانه را تقویت میکنند و مجددا بر دستاوردها، کمک ها و همدردیهای (هرچند از نوع عشق خرکی یاtough love ) تمدن غرب صحه میگذارند . اینها میسیونرهای سكولار دنیای مدرن هستند.
نهایتا سرمایه ای که در اختیار NGOها قرار میگیرد بشیوه ای موذیانه در سیاست های آلترناتیو همان نقشی را ایفا میکند که سرمایه های احتکاری از داخل وخارج در اقتصادهای کشورهای فقیر بعهده دارند. یعنی برنامه عمل تعیین میکند و مقابله جوئی را به مذاکره تبدیل میکند و مقاومت را غیر سیاسی میکند و در جنبش های مردمی که بطور سنتی متکی بخود بودند مداخله میکند. NGOها با بودجه ای که دارند قادرند مردمی را که میتوانند تبدیل به فعالین جنبش های مقاومت شوند به استخدام خود درآورند. این مردم احساس میکنند که خدمت ضروری و بدیعی انجام میدهند (و در کنارآن درآمدی هم دارند). در حالیکه مقاومت سیاسی واقعی بهیچوجه چنین میان برهائی ندارد.
NGOئیزه کردن سیاست خطری است که مقاومت را به یک شغل بانزاکت و معقول و باحقوق ماهیانه، از ساعت نه صبح تا پنج بعد از ظهر، تبدیل میکند. و گاه و بیگاه مزایایی هم اضافه میشود. مقاومت واقعی اما عواقب واقعی دارد و از حقوق ماهیانه هم خبری نیست.

ranscript of full speech by Arundhati Roy in San Francisco, California on August 16th, 2004.
Copyright 2004 Arundhati Roy. For permission to reprint contact arnove@igc.org
TIDE? OR IVORY SNOW?
Public Power in the Age of Empire

The NGO-ization of politics threatens to turn resistance into a well-mannered, reasonable, salaried, 9-to-5 job. With a few perks thrown in. Real resistance has real consequences. And no salary.
This brings us to a third danger I want to speak about tonight: the deadly nature of the actual confrontation between resistance movements and increasingly repressive states. Between public power and the agents of Empire.
Whenever civil resistance has shown the slightest signs of evolving from symbolic action into anything remotely threatening, the crack down is merciless. We’ve seen what happened in the demonstrations in Seattle, in Miami, in Göthenberg, in Genoa.
In the United States, you have the USA PATRIOT Act, which has become a blueprint for antiterrorism laws passed by governments across the world. Freedoms are being curbed in the name of protecting freedom. And once we surrender our freedoms, to win them back will take a revolution.
Some governments have vast experience in the business of curbing freedoms and still smelling sweet. The government of India, an old hand at the game, lights the path.
Over the years the Indian government has passed a plethora of laws that allow it to call almost anyone a terrorist, an insurgent, a militant. We have the Armed Forces Special Powers Act, the Public Security Act, the Special Areas Security Act, the Gangster Act, the Terrorist and Disruptive Areas Act (which has formally lapsed but under which people are still facing trial), and, most recently, POTA (the Prevention of Terrorism Act), the broad-spectrum antibiotic for the disease of dissent.
There are other steps that are being taken, such as court judgments that in effect curtail free speech, the right of government workers to go on strike, the right to life and livelihood. Courts have begun to micro-manage our lives in India. And criticizing the courts is a criminal offense.
But coming back to the counter-terrorism initiatives, over the last decade, the number of people who have been killed by the police and security forces runs into the tens of thousands. In the state of Andhra Pradesh (the pin-up girl of corporate globalization in India), an average of about 200 "extremists" are killed in what are called "encounters" every year. The Bombay police boast of how many "gangsters" they have killed in "shoot outs." In Kashmir, in a situation that almost amounts to war, an estimated 80,000 people have been killed since 1989. Thousands have simply "disappeared." In the northeastern provinces, the situation is similar.
In recent years, the Indian police have opened fire on unarmed people, mostly Dalit and Adivasi. Their preferred method is to kill them and then call them terrorists. India is not alone, though. We have seen similar thing happen in countries such Bolivia, Chile, and South Africa. In the era of neo-liberalism, poverty is a crime and protesting against it is more and more being defined as terrorism.
In India, POTA (the Prevention of Terrorism Act) is often called the Production of Terrorism Act. It’s a versatile, hold-all law that could apply to anyone from an al-Qaeda operative to a disgruntled bus conductor. As with all anti-terrorism laws, the genius of POTA is that it can be whatever the government wants. After the 2002 state-assisted pogrom in Gujarat, in which an estimated 2,000 Muslims were savagely killed by Hindu mobs and 150,000 driven from their homes, 287 people have been accused under POTA. Of these, 286 are Muslim and one is a Sikh.
POTA allows confessions extracted in police custody to be admitted as judicial evidence. In effect, torture tends to replace investigation. The South Asia Human Rights Documentation Center reports that India has the highest number of torture and custodial deaths in the world. Government records show that there were 1,307 deaths in judicial custody in 2002 alone.
A few months ago, I was a member of a peoples’ tribunal on POTA. Over a period of two days, we listened to harrowing testimonies of what is happening in our wonderful democracy. It’s everything–from people being forced to drink urine, to being stripped, humiliated, given electric shocks, burned with cigarette butts, having iron rods put up their anuses, to being beaten and kicked to death.
The new government has promised to repeal POTA. I’d be surprised if that happens before similar legislation under a different name is put in place. If its not POTA it’ll be MOTA or something.
When every avenue of non-violent dissent is closed down, and everyone who protests against the violation of their human rights is called a terrorist, should we really be surprised if vast parts of the country are overrun by those who believe in armed struggle and are more or less beyond the control of the state: in Kashmir, the north eastern provinces, large parts of Madhya Pradesh, Chattisgarh, Jharkhand, and Andhra Pradesh. Ordinary people in these regions are trapped between the violence of the militants and the state.
In Kashmir, the Indian army estimates that 3,000 to 4,000 militants are operating at any given time. To control them, the Indian government deploys about 500,000 soldiers. Clearly, it isn’t just the militants the army seeks to control, but a whole population of humiliated, unhappy people who see the Indian army as an occupation force.
The Armed Forces Special Powers Act allows not just officers, but even junior commissioned officers and non-commissioned officers of the army, to use force and even kill any person on suspicion of disturbing public order. It was first imposed on a few districts in the state of Manipur in 1958. Today, it applies to virtually all of the north east and Kashmir. The documentation of instances of torture, disappearances, custodial deaths, rape, and summary execution by security forces is enough to turn your stomach.
In Andhra Pradesh, in India’s heartland, the militant Marxist-Leninist Peoples’ War Group–which for years been engaged in a violent armed struggle and has been the principal target of many of the Andhra police’s fake "encounters"–held its first public meeting in years on July 28, 2004, in the town of Warangal.
It was attended by about hundreds of thousands of people. Under POTA, all of them are considered terrorists. Are they all going to be detained in some Indian equivalent of Guantánamo Bay?
The whole of the north east and the Kashmir valley is in ferment. What will the government do with these millions of people?
There is no discussion taking place in the world today that is more crucial than the debate about strategies of resistance. And the choice of strategy is not entirely in the hands of the public. It is also in the hands of sarkar.
After all, when the U.S. invades and occupies Iraq in the way it has done, with such overwhelming military force, can the resistance be expected to be a conventional military one? (Of course, even if it were conventional, it would still be called terrorist.) In a strange sense, the U.S. government’s arsenal of weapons and unrivalled air and fire power makes terrorism an all-but-inescapable response. What people lack in wealth and power, they will make up with stealth and strategy.
In this restive, despairing time, if governments do not do all they can to honor nonviolent resistance, then by default they privilege those who turn to violence. No government’s condemnation of terrorism is credible if it cannot show itself to be open to change by to nonviolent dissent.
But instead nonviolent resistance movements are being crushed. Any kind of mass political mobilization or organization is being bought off, or broken, or simply ignored.
Meanwhile, governments and the corporate media, and let’s not forget the film industry, lavish their time, attention, technology, research, and admiration on war and terrorism. Violence has been deified.
The message this sends is disturbing and dangerous: If you seek to air a public grievance, violence is more effective than nonviolence.
As the rift between the rich and poor grows, as the need to appropriate and control the world’s resources to feed the great capitalist machine becomes more urgent, the unrest will only escalate.
For those of us who are on the wrong side of Empire, the humiliation is becoming unbearable.
Each of the Iraqi children killed by the United States was our child. Each of the prisoners tortured in Abu Ghraib was our comrade. Each of their screams was ours. When they were humiliated, we were humiliated. The U.S. soldiers fighting in Iraq–mostly volunteers in a poverty draft from small towns and poor urban neighborhoods–are victims just as much as the Iraqis of the same horrendous process, which asks them to die for a victory that will never be theirs.
The mandarins of the corporate world, the CEOs, the bankers, the politicians, the judges and generals look down on us from on high and shake their heads sternly. "There’s no Alternative," they say. And let slip the dogs of war.
Then, from the ruins of Afghanistan, from the rubble of Iraq and Chechnya, from the streets of occupied Palestine and the mountains of Kashmir, from the hills and plains of Colombia and the forests of Andhra Pradesh and Assam comes the chilling reply: "There’s no alternative but terrorism." Terrorism. Armed struggle. Insurgency. Call it what you want.
Terrorism is vicious, ugly, and dehumanizing for its perpetrators, as well as its victims. But so is war. You could say that terrorism is the privatization of war. Terrorists are the free marketers of war. They are people who don’t believe that the state has a monopoly on the legitimate use of violence.
Human society is journeying to a terrible place.
Of course, there is an alternative to terrorism. It’s called justice.
It’s time to recognize that no amount of nuclear weapons or full-spectrum dominance or daisy cutters or spurious governing councils and loya jirgas can buy peace at the cost of justice.
The urge for hegemony and preponderance by some will be matched with greater intensity by the longing for dignity and justice by others.
Exactly what form that battle takes, whether its beautiful or bloodthirsty, depends on us.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

salam rosa jan xaste nebashi zendegi der vehshet xili sext ve moshkele, eger bexahim fergi bin cheb ha ve veziyeti ke dolete ha ve sermaye dari jehani bevojod overdeand nega konim be nezer shoma che stenbati vojod dared? soal dovom in cheb ha az ki egeb mondeand ke be hezar dar o dervaze mizenad ta vezife xod ruo enjam bedeand pol helal gire helal sershon boxore lol chera oni ke hesteand be merdom nemigeand? men nemidonam chera in ensan ha ba zehmet xodeshon nrefdand medrek daneshgahi begireand?men nemidonsteam ke ba jehal kelek medrek mohedes, doktuor shodeand vay vay beraye hemin ast ke migam zendegi der vehsht xili sexte. soal--- sevom rosa jan mesele az tobe ,gelet kerdam enzejar gozeshte bayet tevanest be tuore vagiee in zelet ve vehsht ra erzyabi kerd. ve edame tekrar an ra jologiri kerd.. man midanam bayet fealiyet shebane ruozi lazeme. kari sext ve taget fersa ast. ema to betuor heme janebe in karuo shoro kerdi ama xili ha sokot kerdeand. sepas feravan az to.. mesoud

Rosa گفت...

سلام مسعود جان
اصولا تقلب کردن برای گرفتن مدرک تنها در جهت محکم کردن موقعیت در سلسله مراتب است. آنهایی که در سیستم علمی، بدون تقلب و پارتی بازی تیتر دارند، هرگز مدرکشان را اگر هم اعلام شد جایی، بر سر مردم و در اثبات برتری و صاحب نظری خود نزدند. اغلب خبرنگاران قلابی بیشتر از دیپلم ندارند و در همان کلاسهای هلندی دوره دیده و به لقب خبرنگار مفتخرند! گفتگو ها و راسای ش هم کتاب خاطرات زندان ندارند، بجای آن مدیریت زندان میکنند! یکی شان اکثریت و دیگری اقلیت همزمان کارمند آدینه بهنود!
نه مدرکشان درست است نه زندانشان و نه پناهجویی بدلایل سیاسی شان!
حال معرکه دادخواهی شان با هماهنگی سبزاله تعجب بر انگیز نیست.
چند سال پیش در بلاگ برادران نوشتم: منیره عزیز! اگر کسی نخواهد به وبسایت رادیو زمانه آقای جامی کلیک کند برای خواندن مطالب شما، چه کند؟
راستش نوشته هایش را در بلاگ خودش معرفی میکرد و کپی رایتش را کلمه به کلمه به مهدی جامی فروخته بود!
البته خوشبختانه جامی را بیرون انداختند از زمانه، و من هم بعد از حمایت زهراخانمی منیر جان از فاطمه فمنیست عباسقلی که تازه خودش را به کارفرمای هلندی -هیفوسی رسانده بود، دیگر رغبت خواندن نوشته های کپی رایت شده رانداشتم...
راستش اغلبشان راکمی خراش دهیم، از جعل و تقلب و فرسودگی فرو میریزند...
اصل را باید خارج از اینها جست و یافت. اینها اغلب زیر جایزه و مدرک و افتخار و شنل! در حال ترکیدنند! فردا نیز احتمالا اگر بازجوهای ما نباشند، دستکم مشاور بازجو...
روزگار گهی است نازنین!