۱۷ آذر، ۱۳۹۲

فمینیسم مارکسی چگونه تبدیل به کُلفتی برای دولت سوسیالیسی شد؟







رزا: آنچه "کمونیست" ها پنهان می کنند، دست کثیف دولت سوسیالیستی شان است، به روی تن و بدن زنان.
آنان (کمونیسها) سقط جنین را قتل می دانند، اما بدلیل شرایط حاکم در سرمایه داری (فقر، گرسنگی و...) آن را (سقط جنین تا 12 هفتگی) را می پذیرند.
البته اگر کمونیستها اعلام کنند (بعد از کسب قدرت سیاسی)، جامعه سوسیالیستی شده است و دولت  امکانات رفاهی (شیرخوارگاه و...) ایجاد کرده، آنها سقط جنین را ممنوع میکند (همان کاری که استالین به محض قدرت گرفتن کرد). و مسلمن زنان کمونیست هم همزمان هورا خواهند کشید و پا می کوبانند. همانطور که زن لنین، نادیا کروپسکایا   برای ممنوعیت قانون سقط جنین به پای استالین بوسه هم زد. نادیا اعلام کرد  که لنین و بلشویکها بدلیل شرایط فقر و جنگ، قانون سقط جنین را موقتن پذیرفته بودند (این قانون تنها 3 سال در شوروی سابق اعتبار داشت). آیا ایدول و سمبل رهایی زن در سوسیالیسم سابقن موجود، بانو کلونتای به ممنوعیت سقط جنین اعتراض کرد؟  کلونتای سفیر محبوب شوروی استالین، سمبل دیگری در رهایی زنان کمونیست، بدلیل کون لیسی زیاد، تا آخر عمر در پر قو و با حمایت رفیق کبیر استالین "شاهانه" زندگی کرد.  بر سر زنان شوروی اما همان آمد که زنان آلمان هیتلری گرفتارش شدند. آنان ماشین جوجه کشی ارتش دیکتاتوری بودند. همانگونه که امروز زنان ایرانی به فرمان نماینده ی خدا  (خامنه ای) مجبورند به اجبار بزایند. 

همانگونه نیز زن در نظام سوسیالیستی ماشین جوجه کشی حکومت و دولت است. 
فرق اساسی تنها در قدرت لایزال دولت سوسیالیستی در کنترل زنان است. در واقع دولت سوسیالیستی، پدر بزرگوار هر تخم و اسپرم، این دولت مخوف در ادبیات باب آواکیان مائویست، حتی قرار است بار 9 ماه حمل جنین را به عهده ی شکم های مصنوعی و رحم آزمایشگاهی دولت سوسیالیستی بگذارد و اینچنین آخرین "اجبار" را از دوش زنان بردارد!
فانتزی های مردانه و پدرسالار سوسیالیستی، آنقدر مخوف هستند که تهوع زندگی در سیستم مردسالاری- سرمایه داری را در مقایسه با وعده در "یک دنیای بهتر" کم می کنند. در این "دنیای بهتر" زنان زیر لنگ و پاچه ی رهبری قرار است در سخنرانی علیه فیمینیسم بی عاطفه، مدال های مادری و جیره ی مخصوص بارداری و در تقدیم تُخم برتر به آزمایشگاه های لقاح مصنوعی مائویستی به ارگاسم سوسیالیستی و اوج رهایی دست یابند. 
(سوسیالیسم زیر پای مادران است!)
بعد از شنیدن عربده های دیجیتال در میکروفون های وابسته، زوزه های حمایت بی شبهه از لنین و باقی نخبگان ایدئولوژی "علمی" مارکسی، تنها میتوان اعلام اخطار داد به زنان جوان (در پی اعلام "سکس آزاد" این احزاب برخی لای پایشان را  به حمایت از آنان باز کرده و سینه بند ها را آتش زدند.) 
هشدار! رفقا!  کاندوم  اهدایی حزب، ساخت چین و نامرغوب است!
اگرچه  جنبش زنان در صحنه، دست اسلام سیاسی را بروی بدنش قطع کرد، اما از چنگال پر قدرت دولت سوسیالیستی نخواهند رهایی یافت.
چرا که جنین در حکومت آنها مُهر دولت و حزب و ارتش سرخ و کالخوز و سولخوز و ...خورده و کودکان هم عاقبت روانه ی شیرخوارگاه های سوسیالیستی خواهند شد تا هر نیم ساعت یکبار، مادران دوان دوان از سر چرخ تولید ( مانند گاوهای شیر ده) پستان به دهان کودک سوسیالیست گذاشته و به فرمانی دیگر، برای تولید و تولید بیشتر به کارخانه و مزرعه و ارتش سرخ برای رهایی نهایی رجعت می شوند. 
سوسیالیسم نیز نیازمند انباشت اولیه وتولید (و تولید مثل) زنان است.
البته باب آواکیان و مائویستها حتی در این نیم ساعت کم کاری زنان (شیر ده) در پای چرخ های کارخانه ی استثمار، لابد ایده ی شیر خشک "انسان نوین" را از همین حالا "سنتز نوین" کرده اند! چرا که آنها در این مورد "رهایی زنان" از علیرضا بیانی و تروتسکیست های آلا مُد، چندین کفش چینی بیشتر پاره کردند!
اما به راستی که بوجود آوردن انسان و حفظ ش کردن، آنقدرها هم مکانیکی امکان پذیر نیست...
کودک انسان محبت هم میخواهد و اگر مادری نخواهد و نتواند، او جنین را سقط می کند.
دلایل سقط میتواند ایجاد تنفر از مرد باشد، سقط می کند.
زمان نامناسب باشد، سقط می کند.
و هزاران دلیل شناخته و ناشناخته ی عواطف و احساسات انسانی، سیاسی، مذهبی....
ممنوع کردن زنان توسط شوهر، مردان، مادران، دولت، مذهب، کلیسا و....هرگز کارساز نبوده است.
علیرغم بمباران روحی - مذهبی (حس گناه توسط کلیسا، کنیسا، مسجد...) و متهم به قتل دانستن زنان سقط کرده (محکومیت توسط حزب کمونیست)، له کردن زنان سقط جنین کرده (توسط عرف جامعه) و...
هیچکدام تاکنون نتوانسته جلوی مادر آینده را بگیرد که تمایلی به مادر شدن در آینده را ندارد.

گناه دانستن، قاتل دانستن، شنیع دانستن، بی وجدان دانستن، .... و نهایتا ممنوع کردن سقط، تنها آمار زنانی که در راه قطع حاملگی، جان خود را به خطر انداختند، را بالا می برد.
چه در "بهشت سوسیالیسم" و چه در جهنم سرمایه داری، این زنان فمینیسم هستند که کماکان دست حمایت بر شانه ی خواهرانشان گذاشتند.
چرا که هر زن باید برای مادر بودن و یا نبودن خود تصمیم بگیرد. مادری ورای سیر کردن شکم ها است. مادری میتواند سقط جنین از روی عشق باشد به کودک فردا. 
در "بهشت سوسیالیسم" من کودکم را مثل کانگورو عاشقانه در شکم حل میکنم. 
چرا که گاوهای شیرده نیز که مجبورند برای شیردهی گوساله آوردند، در سوسیالیسم سابقن موجود دق کردند. آنها که پای فرار داشتند  در اینطرف آب، "نسل مبارز" تحویل اجتماع میدهند، آنقدر که استالین هم در توزیع مدالهای "مادر نمونه" کم آورده!
پس به خواهرانم: پایتان را برای دولت پدرسالار سوسیالیستی باز نکنید.
عقوبت آنانی که تصمیم بچه دار شدن یا نشدن را نه به شما، بلکه به حزب کمونیست، حکومت "شورا" ها، مردان، کلیسا، کنیسا...دولت و جامعه می سپارند، تحریم سکس تا نهایت تاریخ است.
تولید بردگان را به عهده ی همان گاوهای شیر ده حزبی می گذاریم، که مژده ی علف شان، گوش جهان را کر کرده!
فراموش نکنیم. تنها ما هستیم که تصمیم می گیریم. تنها ما هستیم که می دانیم می خواهیم، می توانیم، آماده ایم برای خلق یک موجود جدید یا نه.
 و تنها هم ما هستیم که برای ایجاد محیطی سالم برای آینده ی کودکانمان و نه تسخیر قدرت سیاسی به نفع حزب، فرقه.... قادر به تغییر شرایط غیر انسانی موجود هستیم.
یادمان باشد هر اسپرم حق زندگی ندارد.
یادمان نرود که با عشق به دنیا بیاوریم.
لالایی آزادی بخوانیم
 و تقسیم کردن را بیاموزیم (بیاموزانیم).
و فراموش نکنیم همبستگی را.

مطالب مرتبط:
گفتگو با آذر ماجدی در رابطه با سقط جنین ، برنامه یک دنیای بهتر در این رابطه و استدلالات فمنیستها در این رابطه ، تفاوت ما با گرایشات دیگر در این خصوص

رزا: از دقیقه 38:49 در مورد فیمینیسم فایل صوتی زیر

از کامنتها: 

خانم آذر ماجدی که سقط جنین را آدمکشی و قتل نفس می داند
در برابر
کشتار استالیست ها و کمونیست ها
که جنین های بالای 12 هفته را
 بزرگسالان را از دم
قلع و قمع کردند
چه می گوید؟


Azar Majedi believes in a Communist Utopia where all the social problems
are solved and in that Utopia, because she says "communists respect human
life - which seems to include feotuses,"there shouldn't be abortion.

Well, first of all, communists only respect the "Proletariat" and not
"humanity" and "human life." And secondly, a foetus is not a human being,
no matter in present societies of in Azar Majedi's NEVERLAND called
Communism.


رزا جان سلام

این طور که از حرفهای بی سر و ته خانم آذر ماجدی متوجه شدم

ایشان می گوید که اختیار بدن انسان در دست خودش نیست
در جامعه امروز نمی گذارند کسی خودکشی کند. خودکشی با سقط جنین فرق دارد.
گرچه در جوامع امروز بحث بر سر این مسئله جاری است
دو سه سال پیش در فرانسه زنی که بیماری دردناکی داشت و چهره اش به شکل مهیبی درآمده بود از دولت فرانسه تقاضا کرد تا به او اجازه دهد که سیمهای سرم و دارو را .بردارند تا بتواند تمام کند. سرانجام با اجازه و موافقت دولت، اکیپ پزشکی زن به زندگی دردناک او بنابه خواسته زن پایان داد
مخالفت با خودکشی و یا سقط جنین بر اساس قوانین مسیحی است که کنار قوانین مدنی قرار دارد
و به مرور با لائیسیته و تقدم هر چه بیشترقانون بر مذهب، این قوانین باید حذف شود
همچنان که همجنسگرایان حق ازدواج دارند. زنان نیز باید اختیار تن خود را دشته باشند
خانم ماجدی در مورد چیزهای که اطلاعی از آن ندارد داد سخن می دهد
مثلاً مخالفت با سقط جنین در روزگار آینده
خانم ماجدی هر چیزی نسبی است
آزادی سقط جنین برای زنان فقیر و تنها و کارگر بخشی از آزادی جنسیتی است
سقط جنین مشکل زنهایی است که به دلایل مختلف توانایی نگهداری بچه را ندارند
 نمی توانند بدن خود را چون کارخانه بچه سازی در اختیار حزب و یا خانم ماجدی قرار دهند
و برایشان پیاده نظام و کارگران جدیدی برای جامعه سوسیالیستی یا مذهبی تولید کند
الان وضعیت با نیمه اول قرن بیستم فرق دارد. علم پیشرفت کرده است
این خانم اصلاً مسئله را نفهمیده است و دارد مثل ملاها آیات فضایی نازل می کند
شاید در آینده و سالهای بعد از دوماهگی به بعد بتوانند به جای رحم مادر، بچه را در دستگاه رشد بدهند
روضه «سقط جنین» خانم ماجدی ممکن است برای ده بالا جالب باشد

اما در شهر ما در دل اروپا جور دیگری به مسئله سقط جنین نگاه می کنند

رزا: در ویدئوی زیر سخنرانان و میزبان آنقدر تحت تاثیرکاریزمای رهبری لنین بودند که فقط از دستاوردها صحبت کردند. قرار شد جلسه ی بعدی با عطر و گلاب و لباسهای نو! پشت دوربین نشسته و در مورد  "ضعف احتمالی" سیاست بلشویکی در مورد حقوق زنان گفتگویی داشته باشند، احتمالا 100 سال آینده...
فیلم همنوایی آذر ماجدی (حکمتیست) و آناهیتا رحمانی (مائویست) در مورد بهشت سوسیالیستی زنان " شوروی". خانم آذر ماجدی سنگ به قدرت رسیدن حزب کمونیست کارگری و اجرای برنامه "یک دنیای بهتر" منصور حکمت (همسر مرحومشان) را به سینه میزند، تا سقط جنین ممنوع و مادران سوسیالیسم کودکانشان را بدستور و حمایت حزب زاییده و به شیرخوارگاههای دولتی بسپارند.  آناهیتا رحمانی (عضو حزب مائویسم) که سالها زیر کله ی پر ابهت استالین سینه میزد، در بندگی زن سوسیالیست، تنها توجیهش حمله "گرگان" امپریالیسم است و از سرکوب زنان و جنبش رهایی بخش مستقل از حزب و ایدئولوژی حاکم بر شوروی، لام تا کام نمی گوید!
اگرچه سازمان زنان مائویستی 8 مارس، ورود مردان را بطور نمایشی ممنوع کرد، اما حتی گزارش آب خوردن افراد تشکیلات، به گوش های دراز استالین های "مرکزیت" و صدر حزب  مائویست دقیقه ای می رسد. آه چقدر از انتخاب اولین سفیر زن استالین (کلونتای) شادمانیم!
پس،
نمایش و تئاتر صوتی از دروغ های آبدار لنین (تازه در قدرت) برای اولین بار در اسکایپ! ما دهقانان را مالک زمین می کنیم. ما سران ارتش را انتخابی می کنیم، کنترل کارگری را قانونی، ازدواج و طلاق  را ملغا... سقط جنین را آزاد، نوجوان بزهکاران را اعدام می کنیم! (پداگوژی نظامی ماکارنکو)...ما پول نفت را به سفره ی مردم می آوریم ...ما....!

انقلاب اکتبر؛ مسئله زنان؛ دستاوردها و ضعف ها
گفتگوی رادیو پیام کانادا با آذر ماجدی از حزب کمونیست کارگری ایران (حکمتیست) و آناهیتا رحمانی از سازمان زنان هشت مارس در مورد انقلاب اکتبر؛ مسئله زنان؛ دستاوردها و ضعف ها

رزا: چه نبوغی که در کنار هر کارخانه یک شیرخوارگاه ساختند و مادران را مانند گاو شیرده هرنیم ساعت! یکبار به فرمان حزب بلشویکی، بسوی شیرخواره گان گرسنه فرستادند.
از نظر اینان زنان تنها از طریق شرکت در تولید سوسیالیستی رها خواهند شد. از نظر اینان باز یافتن و ارزش گذاری روی کار مادری که کودک تبدارش را نوازش میکند دیوانگی است. از نظر اینان زن که زایید، باید باز پشت دستگاه تولید بنشیند. (گفتگوبا علیرضا بیانی، تروتسکیست)

شیر دهی در کارخانجات بلشویکی، نیم ساعت به نیم ساعت! فایل صوتی حدود 13 دقیقه از دقیقه04:30 به بعد!  مبحث شیر دهی هر نیم ساعت 1 بار (ایده ی ناب تروتسکیست ها!)

مقاله ی نادیا کروپسکایا (زن لنین) در تایید و تشویق ممنوعیت کامل سقط جنین توسط استالین
نادیا از همسویی سیاست زنان لنین و استالین در مورد ممنوعیت سقط جنین میگوید.  تقریبا به گه خوری افتاده...
لازم به یاد آوری است که همزمان «ژنوتدل» تنها سازمانِ زنان (سازمان وابسته به حزب بلشویک و با مجوز دولتی فعالیت)، که برای آزادیِ رابطه‌ی جنسی و سقطِ جنین و فعالیتِ اجتماعیِ زنانِ شوروی مبارزه می‌کرد، تعطیل شد.


[aus: Rundschau über Politik, Wirtschaft und Arbeiterbewegung,
Reprint: Mailand/Feltrinelli 1967, S. 1209 - 1210]
Nr.30 RUNDSCHAU Seite 12O9.
Aus dem Lande des Sozialismus

Mutterschaft - von N. Krupskaja



سرگذشت کلونتای از ابتدا به آخر. کلونتای تنها فردی است که از پاکسازی های استالین قسردر رفت. سفیر محبوب استالین را با همه ی مدالهایش در عکس زیر.... بدون مدال سرخ مادری (البته با مدال معشوق سرخ به سینه!)
افول کولنتای با اتهام ایجاد فراکسیون آنارشوسندیکالیسم توسط لنین شروع شد...او اما همواره یک بلشویک ماند....

Alexandra Kollontai
Eine Klasse für sich
*Der Autor ist Professor (em.) für Osteuropäische Geschichte an der Universität Tübingen

von Joachim Schwelten

 مطالب به زبانهای دیگر روی اینجا کلیک کنیم.


در این میزگرد رزا روشن آنارشیست فمینیست، آذر ماجدی از رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری و رئیس سازمان آزادی زن و علیرضا بیانی از جریان مارکسیسم انقلابی شرکت دارند و در مورد منشاء ستم کشی زن صحبت می کنند، سرمایه داری یا کنترل زن بر بدن خویش یکی از بحث های اصلی است که به مساله سقط جنین و موضع برنامه یک دنیای بهتر، منصور حکمت و کمونیسم کارگری در این مورد کشیده می شود.





 

 (Preface to the pamphlet “The New Law on Mother and Child”, 1936. Preface written by N. K. Krupskaya.)

[aus: Rundschau über Politik, Wirtschaft und Arbeiterbewegung,
Reprint: Mailand/Feltrinelli 1967, S. 1209 - 1210]
Nr.30 RUNDSCHAU Seite 12O9.
Aus dem Lande des Sozialismus

Mutterschaft - von N. Krupskaja
Sowjetunion 1921 - 1939 - von Lenin zu Stalin - Teil I: Sowjetische Frauenpolitik 1917 - 1939 ( Original )



"Rabotniza"
Im Zusammenhang damit gestattete die Sowjetmacht 1920 die Vornahme der Schwangerschaftsunterbrechung solange - wie der damalige Beschluß des Volkskommissariats für Gesundheitswesen lautete
"die moralischen Anschauungen von ehemals und die schweren wirtschaftlichen Bedingungen der Gegenwart einen Teil der Frauen noch dazu zwingen, sich zu dieser Operation zu entschließen."
Schon 1913 schrieb Lenin, daß der aufgeklärte Arbeiter
"unbestreitbar ein Gegner des Neomalthusianismus ist, dieser Lehre für engherzige. egoistische, spießbürgerliche Pärchen, die erschrocken stammeln: Gott gebe uns, daß wir uns selbst irgendwie über Wasser halten, Kinder können wir nicht gebrauchen."
Indem Lenin gegen die Abtreibung als ein soziales Übel auftrat, hielt er zu dessen Bekämpfung lediglich verbietende Gesetze für durchaus ungenügend. Er wies darauf hin, dass unter dem Kapitalismus diese Gesetze "die Heuchelei der herrschenden Klassen" widerspiegeln, da sie
"Die Gebrechen des Kapitalismus nicht heilen, sondern sie für die unterdrückten Massen in besonders bösartige, besonders schwere verwandeln."
Nur unter dem Sozialismus, wo es eine Ausbeutung des Menschen durch den Menschen nicht mehr gibt, wo die Frau ein vollberechtigtes Mitglied der Gesellschaft und die fortschreitende Steigerung des materiellen Wohlstandes der Werktätigen ein Gesetz der gesellschaftlichen Entwicklung ist - kann ernsthaft die Frage des Kampfes gegen die Abtreibung, darunter auch durch Verbote, gestellt werden. Die Beseitigung der kapitalistischen Ausbeutung in der Sowjetunion, die Hebung des materiellen Wohlstandes, der ungeheure Aufschwung des politischen und kulturellen Niveaus der Werktätigen gestatten jetzt die Revision des Dekrets von 1920 zur Diskussion zu stellen. Die notwendige materielle Sicherstehlung von Frau und Kind, staatliche Hilfe für kinderreiche Familien, äußerste Ausdehnung des Netzes der Entbindungsanstalten, Kinderkrippen und Kindergärten, gesetzliche Festlegung eines Minimalbeitrages des Vaters zum Unterhalt seines Kindes, wenn die Eltern getrennt leben, einerseits und das Verbot der Abtreibung andererseits: das sind die Wege, die zur Lösung dieses großen, die ganze Bevölkerung betreffenden Problems führen. In dieser Beziehung kommt die Sowjetregierung zahlreichen Wünschen der werktätigen Frauen entgegen.
Mutterschaft - von N. Krupskaja
Das ganze Dasein unserer großen sozialistischen Heimat wird im Geiste Lenins umgestaltet. Unter aktiver Mitwirkung des Komsomol, unter Leitung der Partei, unter Führung des Genossen Stalin nimmt die sowjetische Gesellschaft der Mutter die Lasten der Erziehung der Kinder ab. Die Mutterschaft wird ihr mehr und mehr Freude, innige, durch nichts überschattete Freude bereiten. Und wie bereits die "Engelmacherinnen" der Vorrevolutionszeit ins Reich der Vergangenheit versunken sind, so werden auch alle "Abortarien" ins Reich der Vergangenheit versinken.
Das den Massen zur Stellungnahme unterbreitete Gesetz wird in den Kollektivwirtschaften und Sowjetgütern, in Fabriken und Werken, an allen Ecken und Enden des Landes der Sowjets erörtert, ernst und sachlich erörtert. Seit dem 27. Mai lesen wir in jeder Nummer aller Zeitungen Aeußerungen der werktätigen Frauen. Schon allein die Tatsache der Erörterung des Abtreibungsgesetzes durch Millionen ist eine Propaganda gegen die Abtreibung von ungeheurer Bedeutung. Die allgemeine Aufmerksamkeit ist auf die Frage der Verbesserung der Lebensbedingungen der werktätigen Frau konzentriert. An Geld spart die Regierung des schaffenden Volkes für diese Sache nicht. Die Erörterung dieses Gesetzentwurfs zeugt von einem ungeheuren Fortschritt und Wandel im ganzen Dasein, ein Wandel, wie er nur unter dem Sozialismus denkbar ist


Freigabe der Abtreibung aus wirtschaftlicher Berechnung 

Die Freigabe erfolgte 1920 durch die Verordnung "Über den Schutz der Gesundheit der Frau"
*20 aus ganz pragmatischen Gründen. Es war den Frauen nicht zuzumuten, Kinder zu gebären, die später nicht ernährt werden konnten. Die Abtreibung wurde vom Gesundheitskommissar unter maßgeblichem Druck von Kollontai erlassen. Sie war nicht in dem Sinne wie der Mutterschutz eine Forderung der russischen Arbeiterinnen gewesen. Abtreibung freigeben oder das Abtreibungsverbot aufheben hieß nicht, sie fordern. In der Verordnung "Über den Schutz der Gesundheit der Frauen" hieß es:
"Aber, solange die überkommenen moralischen Gewohnheiten der Vergangenheit und die schweren wirtschaftllchen Bedingungen der Gegenwart einen Teil der Frauen zwingen, sich zu einer Operation zu entschließen, bestimmt das Volkskommissariat für Gesundheitsschutz und das Volkskommissariat für Justiz, indem sie die Gesundheit der Frauen und die Interessen der Massen vor unwissenden und gewinnsüchtigen Räubern schützen und indem sie die Methode der Bekämpfung auf diesem Gebiete als absolut zwecklos ansehen:
  1. Die unentgeltliche Vornahme der Operation zwecks Unterbrechung der Schwangerschaft wird in den Sow]etkrankenhäusern, wo ihre größte Unschädlichkeit gesichert ist, zugelassen.
  2. Die Vollziehung dieser Operation wird bedingungslos allen, außer Ärzten, verboten.
  3. Die Hebamme oder weise Frau, die sich der Vornahme dieser Operation schuldig macht, verliert das Recht, ihren Beruf auszuüben, und wird den Volksgerichten übergeben.
  4. Ein Arzt, der die Operation der Fruchtabtreibung in seiner Privatpraxis in gewinnsüchtiger Absicht vorgenommen hat, wird gleichfalls den Gerichten übergeben.
" ()*20a
Im Gegenteil, die Verordnung ließ keinen Zweifel darüber aufkommen, daß Abtreibung als vorübergehend notwendiges Übel, das bei mehr Wohlstand überflüssig würde, anzusehen war. Auch enthielt der knappe Text kein Wort zur Empfängnisverhütung. Der Mangel an Diskussion einerseits und die ständigen Hinweise auf schädliche Folgen der Abtreibung andererseits zeigten die widerstrebende Haltung und Gefühle. 


Die Aufklärung blieb in den Ansätzen stecken 

Neben der praktischen Nutzung gab es auch Ansätze für eine andere Sichtweise, die Abtreibung nicht als moralischen Verfall, sondern als Bestätigung der weiblichen Persönlichkeit verstand. Kollontai wies auf die befreiende Wirkung der Empfängnisverhütung hin. In dem Staatlichen Institut für Mutter- und Säuglingsschutz wurde 1921 eine wissenschaftliche Zentralkommission zum Studium der Empfängnisverhütung eingesetzt. (vergl. Holt, S. 106 ff im Dokumentenanhang). Dieses Institut erstellte auch Auf klärungsmaterial. Alle Einrichtungen des Mutterschutzes waren diesem Institut unterstellt. Die Mittel wurden allerdings zusehends knapper. Obwohl die Frauen der Aufklärung wenig Scheu entgegenbrachten, blieb der Kenntnissstand niedrig. Auch die Arzte waren oft nicht informiert. Die Freigabe der Abtreibung hatte wenig Einfluß auf die Geburtenrate. Bei vielen Männern stieß sie allerdings auf Ablehnung, vor allem die Verhütungsmittel reichten nicht aus. Es gab zwar finanzielle und technologische Schwierigkeiten, aber auch das Machbare wurde nicht ausgeschöpft. So gab es erst ab 1927 eine kleine Präserfabrik, die ihren Umsatz von 250 auf 70.000 Rubel im Jahr 1930 steigern konnte.
*21 


Nach 3 Jahren wird die Abtreibung wieder eingeschränkt 

1923 wurde das Recht auf Abtreibung wieder eingeschränkt. Eine Beratungskommission, die Abortus-Troika, entschied über den Abbruch, er mußte in den ersten drei Monaten liegen, wurde beim ersten Kind gar nicht, und nicht mehr als zweimal im Jahr durchgeführt. Ab 1924 wurde die Abtreibung registiert und kostete eine Gebühr. 1929 gab es erneut eine Diskussion um die Abtreibung. In Moskau wurden 1930 170.000 Abtreibungen durchgeführt, dies entsprach ca. einem Viertel der Geburten. 


Für die Einbeziehung der Frauen sollte es zwar getrennte Diskussionszirkel, Gruppen, Konferenzen, Schriften und Zeitungen geben, eine "Sondervereinigung für Frauen", eine "selbständige Organisationsform" aber galt als Relikt der bürgerlichen Frauenbewegung und wurde von den Bolschewiki ausgeschlossen. Diese Position teilte auch A. Kollontai, die dazu 1921 folgendes schrieb: "Eine selbständige Frauenbewegung existiert in Räterußland nicht. Der Kampf um die Diktatur des Proletariats und ihre Festigung, die ganze schöpferische Arbeit einer neuen werktätigen Gesellschaft wird von russischen Proletariern beider Geschlechter gemeinsam geführt."*27 Im November 1918 wurde von den Frauen der bolschewistischen Partei die 1. Gesamtrussische Arbeiterinnenkonferenz einberufen, an der 1.147 Frauen aus allen Republiken teilnahmen. 

Über den inhaltlichen Grundtenor der Konferenz berichtet F. Halle in ihrem Buch: "In der Resolution ... wird vor allem betont, daß die Arbeiterinnen - da die Bedingungen, die zu ihrer Befreiung führten, ganz die gleichen seien wie diejenigen, welche die Befreiung des Proletariats im ganzen voraussetzten - keine spezifischen Frauen fra gen zu lösen hätten, die von allgemeinen Fragen des Proletariats verschieden wären. So war es auch im Lande der Sowjets nicht notwendig, spezielle Frauengesellschaften zu organisieren."
*28 



Kritische Uberlegungen moderner Feministinnen 

Von modernen Feministinnen wie z.B. Sibylle Plogstedt oder Alix Holt wird das Fehlen einer eigenständigen, unabhängigen Frauenbewegung in Sowjetrußland kritisiert. Sie sehen darin einen entscheidenden Grund, daß die Behandlung der Frauenfrage teilweise schmählich vernachlässigt wurde, ein roll-back möglich war und eine wirkliche Befreiung der Frau nicht stattfand.
"Als zentrale Lehre ziehen die Autorinnen: die selbständige Organisierung von Frauen ist unabdingbar, damit das feministische Bewußtsein im politischen Kräfteverhältnis, namentlich auch innerhalb der Arbeiterbewegung selbst wirksam werden kann." ()*31
"Meiner Ansicht nach bildet die Frage der selbständigen Organisierung den Hauptkritikpunkt, den die westliche Frauenbewegung an der Entwicklung in der UdSSR vortragen muß. Denn die Chance, in einer Gesellschaft etwas zu verändern, besteht nur in der Organisierung gegen konkrete Unterdrükkung. Das gilt auch für die Frauen. ... Die Unterdrückung der Frauen hätte nicht so zunehmen können, wenn sich die Frauen gegen die Unterdrückung hätten organisieren können." ()*32
"Die Geschichte der Sowjetunion der zwanziger Jahre zeigt die bedeutende Rolle, die eine Frauenbewegung in der Übergangsperiode zum Sozialismus spielen muß, indem sie Theorie und Praxis der Frauenbefreiung entwikkelt, bürokratische und undemokratische Methoden bekämpft und darauf achtet, daß die Revolution die Veränderungen im Bereich der Produktion mft einer Veränderung der Famille und der Beseitigung der geschlechtsspezifischen Arbeitsteilung verknüpft." ()*33
Diese Sicht ist natürlich geprägt aus der Rücksicht und von unserem heutigen Erkenntnis- und Wissenstand. Richtig ist, daß es nach der Oktoberrevolution in keiner Form den Ansatz einer eigenständigen (schon gar nicht feministischen) Frauenbewegung gegeben hat, die BolschewistenInnen setzten andere Prioritäten, andere z.B. oppositionelle Ansätze sind nicht bekannt. Ganz sicher haben aber auch andere Faktoren, vor allem die ökonomischen Mängelsituation zum Scheitern einer privilegierten Politik im Interesse der Frauen beigetragen. 

Arbeitsschutz 

Die Aushöhlung des Arbeitsschutzes ging seit Ende der zwanziger Jahre mit der zunehmenden Industrialisierung einher. Sie traf die gesamte Arbeiterschaft und betraf in besonderem Maße auch die Frauenarbeit. Zu Beginn der dreißiger Jahre setzten Diskussionen über die Aufhebung des gesetzlichen Verbots der Nachtarbeit sowie der Untertagearbeit von Frauen ein. Beide Verbote wurden zwar erst 1940 formell aufgehoben, sie wurden aber seit Beginn der dreißiger Jahre nicht mehr eingehalten. In verschiedenen Zeitungsartikeln aus dieser Zeit berichten Frauen beispielhaft darüber. Auch der Schutz schwangerer Frauen, die laut Gesetz keine schwere körperliche Arbeit verrichten durften, wurde in der Praxis mißachtet. 


Zur Bekämpfung der Jugendbanden und Jugendkriminalität wurden drastische Gesetze erlassen, die sogar die Todesstrafe zuließen. Ansätze wie z.B. therapeutische Kommunen zur Resozialisierung jugendlicher Krimineller verschwanden völlig. Abgelöst wurden sie von einer streng autoritären, eher militaristisch ausgerichteten "Kommandopädagogik" für die der Name A. S. Makarenko steht. 

Die Einrichtung von Kommunen, die in den zwanziger Jahren als eine neue Form des kommunistischen Zusammenlebens praktiziert wurde, verwandelten sich in reine Arbeitskommunen, die nach strengen Regeln funktionierten und den Zweck hatten, daß ihre Teilnehmer möglichst hart und diszipliniert arbeiteten und ihr Plansoll (über-)erfüllten. Berühmt sind die "stachanowistischen", asketischen, autoritär-disziplinierten Kommunen, in denen sich die Mitglieder verpflichteten, bis zu zwanzig Stunden täglich zu arbeiten und auf Geschlechtsbeziehungen gänzlich zu verzichten. 

Literatur und Kunst wurden den wirtschaftlichen Plänen untergeordnet. Künstler, Wissenschaftler und sogar Architekten bekamen ihre Aufgaben genau vorgeschrieben. Die Literatur mußte solide und lebensnah sein, sich mit den objektiven Problemen des sozialistischen Aufbaus befassen und den "neuen Menschen" bei der Bezwingung seiner sozialistischen Aufgaben beschreiben. Stalin prägte 1932 den Begriff, daß der sowjetische Schriftsteller "Ingenieur der menschlichen Seele" zu sein hat. 


 An die Stelle von Gruppen und Gruppenunterricht traten wieder Klassen mit Frontalunterricht, die Musterlehrpläne wurden durch vereinheitlichte verbindliche Richtlinien ersetzt. Das 1918 abgeschaffte Zensurensystem wurde wieder eingeführt, die Disziplin der Schüler wiederhergestellt, der Lehrer zur unangreifbaren Autorität erklärt. Der neueinsetzende "sowjetische Patriotismus" verdrängte den bis dahin offiziell anerkannten Erziehungsgrundsatz des "proletarischen Internationalismus". 

Wiederbelebung von Familienstrukturen und Mutterrolle 

Auch in der Frauen- und Familienpolitik wurde nicht länger versucht, etwas Neues an die Stelle des Alten zu setzen, sondern alte Ideen wurden revidiert. So wurde die These Friedrich Engels vom "Absterben der Familie" als "schädlich und falsch" korrigiert. 

Der durchaus repräsentative sowjetische Familiensoziologe Wolffson widerrief seine früheren Äußerungen, daß"der Sozialismus zum Aussterben der Familie führe" als einen "ungeschickten Irrtum" und versicherte das genaue Gegenteil: der Sozialismus stärke und unterstütze die Familie.
*46 

Dabei wurde nicht offen zugegeben, daß man bestimmte Ziele nicht erreicht hatte bzw. aufgrund von Mangel auch nicht erreichen konnte, sondern man legitimierte die neuen Maßnahmen, indem man erklärte, nun sei der angestrebte utopische Zustand, wie die vollständige Gleichberechtigung der Frau, erreicht, man brauche die alten Gesetze nicht mehr. Dieselben Argumente, die einst für die Abschaffung von Scheidung und die Aufhebung des Abtreibungsverbot galten, mußten jetzt für deren Wiedereinführung herhalten. 
"Diese Gesetze waren nur solange notwendig, wie noch die schlimmen Nachwirkungen des Kapitalismus nicht beseitigt waren. Im - durch Stalins Dekrete nunmehr erreichten - Sozialismus ist dies nicht mehr notwendig. Die ökonomische Grundlage für unglückliche Ehen, nämlich materielle Motive und Zwänge zur Eheschließung, und für ungewollte Kinder ist beseitigt und damit auch die Grundlage eines legitimen Rechts auf Scheidungs- und Abtreibungsfreiheit. Gegen Ausnutzung und Abirrung, wie egoistische Motive sie versuchen, muß sich der sozialistische Staat natürlich mit seinen rechtlichen Mitteln wehren. Die Ursachen von Famillenkonflikten und von Abweichungen vom Ideal der sozialistischen Familie - der monogamen, kinderbereiten Liebesehe -‚ werden damit in unmoralischem Verhalten und individuell verschuldeter Kriminalität gesehen." ()*47


Fast zwei Jahrzehnte lang war den Frauen täglich gesagt worden, daß die Sowjetregierung sie von der Verantwortung für Haushalt und Kindererziehung befreien wollte, jetzt begann ein intensiver Propagandafeldzug, der sie auf die Segnungen und Pflichten der Familien hinwies und sie neben ihrer Berufstätigkeit vor allem in der Rolle als Mutter sah.
"Natürlich muß die Frau Mutter sein, sie muß diejenige sein, die das häusliche Leben behaglich macht. Aber sie braucht sich deshalb nicht von der Arbeit zurückzuziehen. Sie muß die Fürsorge für die Familie zusammen mit den sozialen Aufgaben und ihrer Arbeit, in völliger Gleichberechtigung mit dem Mann auf sich nehmen. Uns Sowjetfrauen sind diese Rechte schon gegeben, während die Frauen anderer Länder noch von ihnen träumen." ()*48
3. Das Familiengesetz von 1936
Zugleich wurden einschneidende gesetzliche Maßnahmen erlassen, die die alte bürgerliche Form der Familie sowohl materiell als auch ideologisch festigten und absicherten. 
Der Versuch, die alte Familienordnung wiederherzustellen, fand seinen Höhepunkt mit der Verabschiedung folgenden Gesetzes:
"Über das Verbot der Abtreibungen, die Verbesserung der materiellen Hilfe für kinderreiche Familien, die Erweiterund des Netzes der Entbindungsheime, die Erhöhung der Strafen für die Nichtbezahlung von Alimenten und einige Veränderungen in der Scheidungsgesetzgebung."
Obwohl dieses Gesetz vom 27.6.1936 das alte Ehegesetz von 1926 nur in einigen Paragraphen erneuerte (offiziell wurde das Ehegesetz von 1926 erst 1944 abgelöst), war dieser Eingriff moralisch und ideologisch von erheblicher Bedeutung. Ehe und Familie wurden in diesen Jahren zur erneut anerkannten, vorherrschenden Form des Zusammenlebens der Geschlechter. Sie wurde zum integralen Bestandteil der sozialistischen Gesellschaft erklärt. Das hatte für die Lage der Frauen erhebliche Folgen. 
Zur Mutterrolle hieß es:
"Eine Frau ohne Kinder verdient unser Mitleid, denn sie kennt die volle Freude des Lebens nicht. Unsere sowjetischen Frauen, vollblütige Bürgerinnen des freiesten Landes der Welt, ist die Seligkeit der Mutterschaft geschenkt worden. Wir müssen unsere Familie schützen und gesunde sowjetische Helden ernähren und großziehen."()*51
Zusammengefaßt erklärte die Prawda vom 4. Juni 1936 kurz vor der Verabschiedung den Zweck des neuen Dekretes wie folgt:
"Die Stärkung der sowjetischen Familie, der Schutz der Gesundheit von Millionen von Frauen und die Erziehung einer zahlreichen, starken und gesunden Nachkommenschaft." ()*52

Verbot der Abtreibung 

Bereits in den zwanziger Jahren wurde das freie Recht auf Abtreibung eingeschränkt, diese Tendenz wurde 1933 noch einmal verschärft. Es war jetzt für Erstgebärende faktisch unmöglich, legal abzutreiben; eine Kontrollkommission übte in stärkerem Maße Druck auf die Frauen aus. Nach dem neuen Gesetz von 1936 wurden Abtreibungen "nur noch in Kliniken zugelassen und zwar ausschließlich in Fällen, in denen eine Fortdauer der Schwangerschaft Leben und Gesundheit der Schwangeren gefährden würde."
*53 

Bei Zuwiderhandlung drohte jetzt nicht mehr nur dem Arzt Strafe, sondern auch der Frau. Die Bestrafung war zwar vergleichsweise milde: Sie bestand in einer öffentlichen Verwarnung. Erst im Wiederholungsfall mußte eine Strafe bis zu 300 Rubel bezahlt werden. Wenn man aber bedenkt, daß Abtreibung gleichzeitig als Geburtenregelung benutzt wurde, die nach wie vor kein Thema gesellschaftlicher Diskussion und Auseinandersetzung war, so bedeutete das einen erheblicher Eingriff in die Rechte der Frauen. Als Begründung wurde die Argumentation bemüht, die 1920 "die Erlaubnis zur Abtreibung" begleitete: in einer sozialistischen Gesellschaft, in der die wirtschaftliche Not weitgehend überwunden sei und den Neugeborenen nicht mehr länger der Hungertod drohe, habe die Frau kein Recht mehr, auf "Gebärfreuden" zu verzichten. Die Präambel des Gesetzentwurfes betonte die Pflicht der Frauen, Kinder zu gebären, und sie pries die Überwindung der unseligen Zustände, die 1920 eine Aufhebung des Abtreibungsverbots erzwungen hätten.
*54 
Weiter hieß es:
"Nur unter dem Sozialismus, wo es eine Ausbeutung des Menschen durch den Menschen nicht mehr gibt, wo die Frau ein vollberechtigtes Mitglied der Gesellschaft und die fortschreitende Steigerung des materiellen Wohlstands der Werktätigen ein Gesetz der gesellschaftlichen Entwicklung ist, kann ernsthaft die Frage des Kampfes gegen die Abtreibung, darunter auch durch Verbote, gestellt werden." ()*55
Positiv nimmt dagegen die Krupskala in einem Artikel "Mutterschaft" zu den Veränderungen Stellung (siehe Nachdruck im Dokumentenanhang). Auch sie bezieht sich auf die Begründung von 1920. Entsprechend knüpft sie an einen alten von ihr 1920 geschriebenen Artikel an. Sie zitiert sich selbst:
"Nur die bittere Notwendigkeit zwingt die Arbeiterin, der Mutterschaft zu entsagen. Die Verbesserung der allgemeinen Lebensbedingungen und insbesondere der Mutter- und Säuglingsschutz sowie die öffentliche Kindererziehung beseitigen diese Hauptursache, die augenblicklich die Frau dazu zwingt, ihren natürlichen Instinkten Gewalt anzutun - der Mutterschäft, dieser höchsten Freude zu entsagen."
Sie stellt fest, daß sich seit jener Zeit die wirtschaftliche Lage entscheidend verbessert hat, daß "Gewaltiges auf dem Gebiet des Mutter- und Säuglingsschutzes, des Schutzes der Frauenarbeit, der Hebung des Bewußtseins der Frau, der Heranziehung der Frau zur Regierung des Landes und zum sozialistischen Aufbau geleistet" wurde. Von daher begrüßt sie das neue Gesetz:
"Zahlreiche Erklärungen werktätiger Frauen über die Schädlichkeit der Abtreibung engegenkommend, hat die Regierung der Sowjetunion zum Schutz der Gesundheit der werktätigen Frauen einen Gesetzentwurf über das Verbot der Abtreibung ... ausgearbeitet."
Weiter heißt es:
"Die Mutterschaft wird ihr mehr und mehr Freude bereiten. Und wie bereits die Engelmacherinnen der Vorrevolutionszeit ins Reich der Vergangenheit versunken sind, so werden auch alle Abortarien ins Reich der Vergangenheit versinken." ()*57
Der bekannte revolutionäre Mediziner und Verfasser des Anti- Abtreibungsstückes "Cyankali" Friedrich Wolf, der eine führende Rolle im Kampf gegen den § 218 in der Weimarer Republik spielte, betonte, daß er zu dem Gestzentwurf der Sowjetregierung eine Reihe Ergänzungsvorschläge gemacht habe, die uns leider nicht bekannt sind. Auch er kommt zudem Schluß:
"Wir wissen, daß in der Sowjetunion die positive Schwangeren-, Mütter- und Säuglingsfürsorge die wichtigste Waffe gegen die Abtreibungsseuche bildet. Wir wissen, daß in Deutschland lediglich die wirtschaftliche Not unsere Frauen und Mädchen zu Verzweiflungsakten und zur Selbsthilfe der Abtreibung zwingen. Wir wissen, daß unsere Frauen auch in Deutschland wieder Kindern freudig das Leben schenken werden - doch nicht in einem Deutschland des Hungers, ... sondern in einem freien, sozialistischen Sowjetdeutschland. " ()*58
Wolfs Voraussetzung für diese Haltung lautete allerdings, daß vor der Schwangerschaftsunterbrechung die Geburtenregelung liegen muß. Von Geburtenregelung aber ist weder im Gesetz der Sowjetregierung noch z.B. in dem Artikel der Krupskaja die Rede. Die Position, die hier von Friedrich Wolf vertreten wird, korrespondiert auch mit der Einstellung der deutschen KPD zu Abtreibung, Schwangerschaft und Mutterrolle in dieser Zeit. Von dem "Recht auf Selbstbestimmung" wie es die moderne Frauenbewegung für sich einfordert, kann zu diesem Zeitpunkt noch keine Rede sein. 

Prämien für eine große Kinderschar — Erschwerung der Scheidung 

Parallel wurden außerdem verschiedene Maßnahmen getroffen, die die Frauen unterstützen sollten, möglichst viele Kinder in die Welt zu setzen. Sie reichten von konkreten finanziellen Beihilfen bis hin zum Versprechen auf großzügigen Ausbau des Kindergartennetzes bei gleichzeitiger Verschärfung der Strafen für nicht gezahlte Alimente. 
So sah der Erlaß eine erhebliche Prämienzahlung für Mütter von mehr als sechs Kindern vor. Damit wurde die Grundlage für das neue Idealbild der Frau gelegt: eine große Kinderschar und die Überschrift "Heldenmutter". In dieser Zeit wurden auch die verschiedenen Orden und Auszeichungen entdeckt, wie der Titel"Mutterheldin". Die Anzahl der Krippen- und Kindergartenplätze wurde erhöht, was auch nötig war, denn die Frauen wurden in den dreißiger Jahren verstärkt im Produktionsprozeß benötigt. 

Die Zahl der Krippenplätze lag 1927/28 bei etwa 565.000, die Anzahl stieg bis 1935 auf 5,6 Mio. Plätze. 

Zugleich aber wurde die Familie gefestigt. Das erreichte man u.a. durch die neuen Scheidungsregelungen. Nach dem neuen Dekret war die Eheschließung weiterhin kostenlos, die Scheidung wurde jedoch erschwert: Von nun an mußten beide Ehepartner im Standesamt erscheinen (bislang genügte es, wenn einer der beiden Ehepartner die Scheidung anmeldete). Der Vorgang wurde in den Pässen vermerkt, war damit nach außen sichtbar. Die Gebühren bei der Registrierung der Scheidung wurden drastisch erhöht. Statt wie bisher drei Rubel kostete nun die erste Scheidung fünfzig, die zweite 150 und jede weitere 300 Rubel. (Zum Vergleich: eine Textilarbeiterin verdiente in dieser Zelt etwa 150 Rubel im Jahr.) 

In dem Text des Dekrets werden die neuen Scheidungsregelungen als Maßnahme bezeichnet, "um eine leichtsinnige Verletzung der Pflichten gegenüber der Familie zu unterbinden".
*59 

Das neue Gesetz konnte übrigens die Bereitschaft zur Scheidung in der SU tatsächlich reduzieren. Schon vor dem Erlaß in den zwanziger Jahren waren die Scheidungen zurückgegangen. Nach dem Inkrafttreten der neuen Regelungen gingen sie noch einmal zurück. So wurden in Leningrad 1936 im ersten Halbjahr 10.313 Ehen geschieden, im zweiten Halbjahr waren es nur 3.860. Abnahme der Ehescheidungen (pro tausend Personen)
*60
Falls überhaupt jemals wirklich radikal die alte Institution der Familie in Frage gestellt, bzw. an ihren Grundfesten gerüttelt worden war, spätestens jetzt war sie wieder da, von nun an hatte sie ihren festen Platz in dem realsozialistischen Gesellschaftssystem der UdSSR. Für die Frauen bedeutete das die Wiederherstellung ihrer alten Rolle, die Übernahme der alten Aufgaben - wenn sie diese überhaupt schon abgelegt hatten. Die weitgehend alleinige Übernahme der Haushaltsführung, die Versorgung der Familie, die Kinderbetreuung und -erziehung, dies alles bei gleichzeitiger stärkerer Einbeziehung in die Arbeitswelt, führten zu dem allbekannten Phänomen der Doppelt- und Dreifachbelastung für Frauen und zu der Problematik, wie wir sie aktuell in der "Perestroika"-Debatte in der Sowjetunion wiederfinden. 

16. Dokument 10: Stellungnahme der Krupskaja zum Abtreibungsgesetzentwurf (1936)
[aus: Rundschau über Politik, Wirtschaft und Arbeiterbewegung,
Reprint: Mailand/Feltrinelli 1967, S. 1209 - 1210]
Nr.30 RUNDSCHAU Seite 12O9.
Aus dem Lande des Sozialismus

Mutterschaft - von N. Krupskaja

Angesichts der außerordentlichen Bedeutung dieser Frage und der Interessiertheit der breiten Bevölkerungsschichten an ihr hat das Zentrale Exekutivkomitee der Sowjetunion am 23. Mai 1936 beschlossen, diesen Gesetzentwurf vor seiner Bestätigung durch die gesetzgebenden Instanzen, den breiten Massen zur Stellungnahme zu unterbreiten.
Das ganze Dasein unserer großen sozialistischen Heimat wird im Geiste Lenins umgestaltet. Unter aktiver Mitwirkung des Komsomol, unter Leitung der Partei, unter Führung des Genossen Stalin nimmt die sowjetische Gesellschaft der Mutter die Lasten der Erziehung der Kinder ab. Die Mutterschaft wird ihr mehr und mehr Freude, innige, durch nichts überschattete Freude bereiten. Und wie bereits die "Engelmacherinnen" der Vorrevolutionszeit ins Reich der Vergangenheit versunken sind, so werden auch alle "Abortarien" ins Reich der Vergangenheit versinken.
Das den Massen zur Stellungnahme unterbreitete Gesetz wird in den Kollektivwirtschaften und Sowjetgütern, in Fabriken und Werken, an allen Ecken und Enden des Landes der Sowjets erörtert, ernst und sachlich erörtert. Seit dem 27. Mai lesen wir in jeder Nummer aller Zeitungen Aeußerungen der werktätigen Frauen. Schon allein die Tatsache der Erörterung des Abtreibungsgesetzes durch Millionen ist eine Propaganda gegen die Abtreibung von ungeheurer Bedeutung. Die allgemeine Aufmerksamkeit ist auf die Frage der Verbesserung der Lebensbedingungen der werktätigen Frau konzentriert. An Geld spart die Regierung des schaffenden Volkes für diese Sache nicht. Die Erörterung dieses Gesetzentwurfs zeugt von einem ungeheuren Fortschritt und Wandel im ganzen Dasein, ein Wandel, wie er nur unter dem Sozialismus denkbar ist.

۲۷ نظر:

ناشناس گفت...

سلام :)
نقد کمونیسم از طریق نقد چین و شوروی و استالین همان نقدیست که متفکران سرمایه داری از ان استفاده میکند.
من هم مثل شما حالم از شوروی و چین و هرگونه نظام ارتشی-ایدئولوژبک به هم میخورد ولی اخه از کدوم کمونیسم داریم حرف میزنیم؟دیگه همه میدونند که چین کمونیستی نیست مائو هم از اون پارتیزانایی بود که میخاست چین پیشرفت کنه و مستقل بشه و طبق مد زمان خودش اسم خودشو کمونیست گذاشت.شوروی هم که همه میدونن بعد از 10 سال رفت به سمت صنعتی شدن و نه سرمایه داری بود و نه سوسیالیستی. یه جانور کریح المنظری بود که با زور پلیس تونست همون چند دهه رو هم دووم بیاره.
شما به استالین میگین کمونیست چون خودش به خودش میگفته کمونیست و به شوروی میگین سوسیالیست چون شعار شوروی این بوده ولی بدون ادعا هایی که این نوع سیستم ها از خودشون کردند و با در نظر گرفتن شرایط دنیا در ان زمان از اول به اخر, نه از اخر به اول تحلیلشون کنین.کودکی را (اگر لنین را به دنیا اورنده ی نوزاد فرض کنیم) میابید که ترسیده و دیگر نمیداند چه میخاهد و چون بار اول است که دنیا را میبیند قدم بعدی خود را نمیداند چگونه بردارد و سعی میکند برای نمردن همان گونه راه برود که بقیه راه میروند یا خودش راهی ابداع کند یا اصلا راه نرود و صبر کند تا بزرگتر شود.تمام این گزینه ها در ده سال اول شوروی پیاده شد و ان نوزاد را به یک هیولای ترکیبی کور تبدیل کرد , استالین تنها نماینده ی همین هیولاست نه کمونیزم حالا هرچقدرم به خودش بگه کمونیست.

Rosa گفت...

سلام و مرسی از کامنت
من کمونیست را در گیومه گذاشتم و چون آنارشافیمینیسم خود را کمونیست میداند و من نیز خواهان جامعه ای بر مبنای همکاری، بدون ستم و استثمار، بدون سلسله مراتب و هیرارشی و... هستم.
استفاده از تشابهات گفته های "کمونیست" های شوروی و چین با تئوری های کنونی احزاب "کمونیستی" لازم است، چرا که این طیف جای پایش را محکم روی جای پای گذشتگان گذاشته و با سیاه بازی، برداشتن کله ی استالین از روی پرچم خود (مائویست باب آواکیان ی) و حزب کمونیست حکمتی و... میخواهد بگوید، که سرکوب انسان را در این دوره ی بخصوص نقد کرده.
ولی البته قدم بقدم همان سیاستها را اجرا خواهد کرد و چه بسا سبعانه تر...کافی است به برنامه ی این احزاب رجوع کرد...
مسئله ی زنان بسیار مهم است و به نظرم تجدید نظر در قوانین زنان با بازگشت بسوی مناسبات سرمایه داری فاکتور مهمی بود، و تعیین کننده...
متاسفانه افسانه ی مقدسی که این "کمونیستها" ساختند از کابوس کمونیست سابقن موجود، بدلیل ابهام و کمبود منابع باعث هواداری زنان جوان زیادی از این گروه ها شد. اگرچه تفکر مذهبی (پاپ، خمینی و...)هم جنین را انسان میداند و گرفتن حیات آن را قتل و شباهتهای زیادی دارد، اما تازه بعد از دو دهه و با ترجمه و یا دسترسی به منابع تاریخی و پابلیش گزارشات زنان در همان دوران سوسیالیسم سابقا موجود، کم کم انسانها در میابند که واقعا چه نظام مخوفی به اسم سوسیالیسم حکومت میکرد.
از طرفی برنامه ی احزاب به زبان شفافی نوشته نشده و تنها با بحث و گفتگو میشود عمق ارتجاع آنان را در مورد قبولی اعدام، مخالفت با سقط جنین، رهایی زنان از طریق اجبار به شرکت در تولید اجتماعی و موارد دیگر را فهمید.
اگر "کمونیست" سابقن موجود نقد میشد، از این کلمه میشد جرم زدایی کرد.
از آنجا که کماکان بسیاری از موضع گیری های چپ فارسی زبان در همان جهت است، چاره ای نیست که تشابه ها را نشان داد.
اینکه ایده ی کمونیست آن نبود که در چین و شوروی پیاده شد، نیاز به مقالات و کتابهای دیگری دارد که مسلمن در همین بلاگ تعداد زیادی معرفی شده است.
در ابتدا نوشتید: نقد کمونیسم از طریق نقد چین و شوروی و استالین همان نقدیست که متفکران سرمایه داری از ان استفاده میکند.
رزا: بعد از سقوط اردوگاه سوسیالیستی، انتقاد شما (بالا) وارد نیست.
دیگر نیازی نیست که بترسیم با نقد "اردوگاه"جبهه ی ضد سرمایه داری را ضعیف میکنیم...
ما باید شفاف و صریح و صادقانه، آنچه را که به اسم حکومت "کارگری" و بهشت سوسیالیسم به تقلب جا زدن افشا کنیم. نباید بترسیم که سرمایه داری سود میبرد. مناسبات سرمایه داری کنونی و از خودبیگانگی انسان در این سیستم آنقدر دهشتناک است که کماکان آلترناتیو های احتمالی آن جوانان را جذب میکند.
اما این بسیار مهم است که ما فاصله ی شفافی به آنچه بنام سوسیالیسم پیاده شد داشته باشیم.
شاید این برای فارسی زبانان تازه باشد، اما چپ بعد از دهه ی 60-70 در اروپا راه خود را خیلی شفاف از سوسیالیسم و اردوگاه آن زمان جدا کرد.
برای این کم کاری نقد ما، احتمال ایجاد این نظام های مخوف به اسم "حکومت کارگری" در کشور های حاشیه زیاد است. نگاهی به ونزوئلا، کوبا، کره ی شمالی و... بیندازیم. ما بعنوان مبارزان برابری و آزادی، هیچ نفعی نداریم که این احزاب دروغین قدرت سیاسی را کسب کنند. اولین انسانهایی که تصفیه "انقلابی" شوند خود ما هستیم....

ناشناس گفت...

ببین رزا جان من منظورم این نبود که چرا شما داری افشا میکنی..
دفاع از عقیده ای که هنوز در حد تئوری مونده خیلی راحتتره و بی دردسر.
این چیزایی که شما فک میکنی اسمش افشا کردنه قبلن هزاران نفر گفتنو نوشتن و مستند در موردش ساختن.
من میگم چرا شما اون احساسات پاکی که تو کمونیسم و مارکسیسم هست رو با نفرت نقد میکنی.
اگه روح انسانیت و احساسات رو از کمونیسم مارکس بگیری چیزی ازش نمیمونه.
منی که هم انارشیسمو قبول دارم هم مارکسو و مارکسم خوب خوندم و انارشیسمم خوب خوندم(6ساله که دارم روی انارشیسم مطالعه میکنم) و دلیل اینکه اینجا دارم از مارکس دفاع میکنم همون احساسات انسانی و عمیق و بی واسطه ای هست که توش دیدم.انارشیسمم همینه بی خود نیست به انارشیسم میگن سیاست رمانتیک.
شما تحت تاثیر جوی هستی که در دنیا حاکمه یعنی جو نفرت و فرد گرایی.
همه گه هستن و اشغال و جاکش و لای پاهاشون واسه حزب بازه فقط انارشیستا خوبن؟
چون تا حالا انارشیستا تاریخو رقم نزدن شما دستت بازه واسه ریدن به کمونیزم..شک نکن که اگه همون روسیه در سال 1917 انارشیستی میشد همون معضلات براش پیش میومد..اونوقت شما باید جلوی هزار جور تیکه و فحش ازش دفاع میکردی.
.تئوری های رادیکال پیاده سازیشون کار اسونی نیست اینو تاریخ ثابت کرده.
انارشیسم هم قابلیت استالینی شدنو داره.قابلیت مائو شدنو داره.در عمل بخاد پیاده شه افراد مختلف میان روش تاثیر میزارن منحرفش میکنن یا کلن عوضش میکنن یا میگن نمیشه فعلن بیاید پلیس بسازیم بهمون حمله نشه بعد پلیس مخفی بسازیم تا انارشی یه وقت زیر ابش زده نشه و...
اخه این که نشد نقد, نشد انسانیت ,نشد اون احساسات پاکی که توی همه ما هست.
دنیا بی احساسه ولی نباید روی ما ها تاثیر بزاره.
اصلن همه ما ها که فکرمون درگیر این جور تغییرات رادیکاله اگه عاشق نبودیم اگه میزاشتیم احساساتمون مثل خیلیا درونمون دفن بشن دنبال این چیزا نمیرفتیم.

ناشناس گفت...

یه چیز دیگم اضافه کنم.
با چند تا تجربه ی محدود شکست خورده نباید تسلیم شد.این همون چیزیه که سرمایه داری میخاد.تا یبار نشد دستامونو ببریم بالا و تسلیم شیمو تغییر عقیده بدیم.خیلیا این کارو کردن.
فقط تصور کن که اگه انارشیسم هم یه جا پیاده شه و شکست بخوره.
همین داستانایی که داری سر مارکس در میاری سر انارشیسم و متفکراش در میارن.
اونوقته که سرمایه دارا جار میزنن مینویسن چند جلد که دیگه برید خونه هاتون هر نوع تغییر در دنیا شکست میخوره اون از کمونیزمتون اینم از انارشیسمتون..برید همین سرمایه داری تنها راه حله.

Rosa گفت...

سلام 2
کامنت خوبی بود و من الان میفهمم که اصولا فارسی زبانها چقدر شبیه سازی دارند.
آنارشیستها قدرت را دستشان بگیرند، مثلمن بیشتر گه خواهند زد. برای همین هم اغلب ما در گروههای مردمی و کلکتیو ها هستیم برای یاد گیری. من پیشنهاد میکنم اگر امکانش را دارید در یک جلسه ای که آتونوم ها و یا آنارشیستها گذاشتند شرکت کنید. آنجا حتی از آتوریته گفتاری جلوگیری میشه. مطالعه ی آنارشی دیگه چیه؟ من ابتدا افتادم در یک خانه ی مشترک زبان کم میدانستم. نظمی وجود داشت، بخصوص برای انجام کارهای کثیف. نظمی که خود انسانها با توافق ریخته بودند. همیاری ...و یادمه ویزای من تمدید نمیشد و همه درگیرش بودند. من اصلا ده سال بعد فهمیدم اینها فکرشون چیه.
به نظرم شما میتونید سالها راجع به آنارشی تحقیق کنید. ولی وقتی یک روز نتوانید جلوی اتوریته خود را بگیرید یعنی هیچ. اغلب ما اول خوب یاد میگیریم که چگونه علیه اتوریته سیستم و افراد که بر ما روزانه اعمال میشه مبارزه کنیم. اما از طرف دیگه، وقتی خومان در مقطعی در سلسله مراتب بالا هستیم، حتی بدتر و غیر دمکراتیک تر از دشمنانمان رفتار میکنیم. ما هر وقت فهمیدیم از پایین تر از خودمان لااقل حرفش را بشنویم، شاید امید تغییر باشه.
من نمیدانم چرا فکر میکنید آنارشی پیاده نشده. آره ما هیچوقت بر مردم حکومت نکردیم. چون آنارشیست قرار نیست لنین یا مائو بشه. برای همین هم ما خانه های آزاد شده، روستا یا شهرهای آزاد شده داریم. مدارس آلترناتیو و کلکتیو ها را داریم. چون نمیشه منتظر شد همه یکهو مثل ما فکر کنند یا به زور مردم را مجبور کرد و یا در مقاطع بحرانی پرید و کودتا کرد و قدرت سیاسی را گرفت و به وعده ی ایجاد بهشت روی خر قدرت سوار شد. قرار نیست کارخانه ها به دستوری، خودگردان بشوند یا با دستوری طرح نپ پیاده شود. آنارشیستها وقتی در عمل هستند که خود کارگران به خودگردانی برسند، برخی از کارخانه ها در آلمان، دوچرخه سازی و در آرژانتین و یونان و... آنجاها سازماندهی محلات و خرید از اینها (محصولات تولید خودگردان)و تعاونی ها و همه چی در جریانه. کجا اینها ایده ی مارکسی هست؟ این اصلن ربطی به تمرکز گرایی این بابا نداره. من کشوری هستم که کتابهای مارکس را درس میدهند و تو هر بقالی هم هست. اما همان کتاب چند صفحه ای "برآشوبیم!" که تازه آنارشی هم نیست نگاهها رو برمیگردونه. مارکس را بچه های موقعیت گرا آپ تو دیت کردند برای مبحث از خود بیگانگی. اگرنه بدرد من نمیخوره. مارکس اصلا بدرد یک زن با اینهمه سرکوب پیچیده و عیان سرمایه داری کنونی نخورده. شاید شما بتونید ازش کمک بگیرید. مارکسیستها اغلب اپوزیسیون مجاز همین سیستم هستند. اغلب سلسله مراتب و رهبری و تمرکز گرا و آتوریته و نخبه گرا و... حالم به هم میخوره. ظاهرشون هم اغلب مثل همان زنان بورژوا و لنگ هاشون را هم مثل همانها رو هم انداخته ...
آنها قرنها است که جایگاهشون را در سلسله مراتب حفظ کردند. حتی از نظر ظاهرشان هم که ببینیم حالت به هم خوره.
حرفهای انقلابی در روزمره دیکتاتورهای کوچک...
من که شخصن همیشه رویم را برمیگردانم. انسان انقلابی ابتدا انقلاب را از زندگی خودش شروع میکنه، بعد برای جامعه افاضات میده.
آنارشی عمل و تئوری همزمان هست و هر لحظه در حال آزمایش و خطا.
نوشتید:

این چیزایی که شما فک میکنی اسمش افشا کردنه قبلن هزاران نفر گفتنو نوشتن و مستند در موردش ساختن.
من میگم چرا شما اون احساسات پاکی که تو کمونیسم و مارکسیسم هست رو با نفرت نقد میکنی.

رزا:لطفا لینک بدهید که کی و کجا کسی از گه کاری نادیا کروپسکایا و یا کلونتای نوشته؟ و چرا کماکان اینها بت میشوند. اصلا اولین بار که در 10 دقیقه از افسانه ی آزادی زن در شوروی گفتم، در جمع بیش از 300-400 نفر، کم مانده بود من را جر بدهند. شما یک لینک فارسی بگذارید که کسی گفته باشد بالای چشم ایدول ها و رهبری چه در جنبش زنان کمونیست یا دیگر، دو جفت ابرو هست.
کدام هزار نفر؟ چه کسی در چپ فارسی زبان جسارت انتقاد از سیاستهای اینها را داشته؟ اینها اینقدر مقدس هستند که هر گوزی رهبریت کرد گلاب است...

Rosa گفت...

مذهبی کردن و مقدس کردن....
اینطوری فرقی نمیکند که آنارشی را بپرستی یا مارکسیست را یا خمینی را در ماه ببینی...
خوشبختانه آنارشی اول از همه تئوری های انتقادی است، جایی که مارکسیسم را "علم" میدانند. اگر قرار است فارسی زبانان دکان آنارشی باز کنند و کله ی افراد بیشتر شناخته شده ی این مجموعه را پرچم کنند، شک کنیم، قلابی هستند.
حزب الهی ها برای کشتارشان توجیه دارند: اگر گروههای اپوزیسیون بجای آنها بالای منبر مینشستند، آنها هم برای حفظ قدرت همین سرکوب را میکردند.
حال شما نیز ادعا کردید، آنارشیستها هم همان اشتباهات لنین را داشتند، اگر در موقعیت او بودند.
در حالی که اصلا قرار نیست آنارشی در موقعیت لنین و حزب بلشویک باشد.
تمام قدرت به شوراها شد:
تمام قدرت به حزب
تمام قدرت به کمیته مرکزی
تمام قدرت به طبقه کارگر
و...
بیاییم و واقعیت را بگوییم. کجا آنارشیستها دنبال حزب و سازمان سلسله مراتب هستند؟
نمیتوان از لنینیسم و استالینیسم و مائویسم و مارکسیسم و آنارشیسم آش پخت و توی حلق مردم ریخت.
این آش "کمونیسم" همه با هم اغلب بیمار می کند.
به نظرم شفاف باید گفت و جسارت باید داشت و پرسید: اگر جنین، انسان کامل است و سقط جنین هم قتل است، پس فردای قدرت گیری این حزب، اینها دمار از روزگار زنان خواهند کشید. شک نکنیم.
چرا که تجربه تاریخی هم داریم در شوروی.
همین ها (استالینیستها)اولین کارشان در اسپانیای بپا خواسته (1936-39)، بازگرداندن زنان به پشت جبهه بود و ...
آیا میتوان باز هم از عشق و دوستی و جبهه ی همه با هم علیه سرمایه داری گفت؟
انقلاب ایران خود تجربه ای تلخ از گنگ بودن صفوف مبارزه علیه استعمار آمریکا دارد و جبهه ی "آنتی امپریالیسم" مشترک با ارتجاع مذهبی.
مردم حق دارند که بدانند و در عمل ببینند، وقتی آنارشی معنی همه قدرت به توده ها است، پس هیچ گروه آنارشیستی قرار نیست کودتا کند و رهبری خود را اعمال کند. قدرت سیاسی را تسخیر و ارتش بسازد...
در این صورت مطمعنن اولین اپوزیسیونش خود آنارشیستها میباشند.
لنینیستها به اسم مارکسیسم اینکار را در بسیاری از کشورها انجام دادند، کار حتی به اشغال نظامی کشید (افغانستان و... ) کدام اپوزیسیون مارکسی بوجود آمد، علیه حکومت اردوگاهی؟ 150 سال سرکوب، دریغ از نقد عملکرد ها. حرف هم که بزنیم نقد با تنفر نامیده میشود!
آیا اصولا بعد از اینهمه سرکوب در سطح جهانی میتوان با عشق و علاقه مثلا از سلطنت فیدل کاسترو انتقاد کرد؟
کدام مارکسیست و کجا از انقلاب فرهنگی مائو انتقاد کرد؟ چه کسی از جلادی تروتسکی انتقاد کرد؟ چه کسی از تئوری های انگلس و مارکس (بخصوص در مورد زنان) انتقاد کرد؟ این هزاران نفر و هزاران فیلم را مارکسیستهای منتقد در کجا پابلیش کردند؟ ....
و چرا صریح گفتن و شفاف بودن در فرهنگ ما روانشناسی میشود؟
نوشتید: نقد پر نفرت!!
لابد شما انتظار دارید در ابتدا چند صفحه سیاه کنم،در مورد دستاوردهای شگفت آور اولین سفیر "زن در جهان" از طرف رفیق کبیر استالین، خدمات نادیا زن لنین... و انتقاد رفیقانه داشته باشم برای تغییر چند فقره بازنگری جزئی در قوانین حاشیه ای زنان؟! (در اردوگاه سابقن موجود)...
البته این از من ساخته نیست.
وقتی که این قوانین جان های زیادی را گرفته و قرار است در آینده ی "یک دنیای بهتر" هم بگیرد.
وقتی که ما مجبوریم کلمه ی کمونیسم را دور بزنیم تا مردم قالب تهی نکنند....
البته که من نمیتوانم.
من هیچگونه فرهنگ تعارفی ندارم.
آنارشیستها مارکسیست نیستند!
مارکسیستها اما علاقه زیادی دارند از شعارهای آنارشیستی برای گول زدن مردم و خزیدن به قدرت استفاده کنند.
پس باید آنارشی را نه در حرف، بلکه عمل و زندگی روزمره ی افراد دید...

ناشناس گفت...

البته ربطی به بحث شما نداره ولی ارائه ی کاندوم رایگان هم می گه متوقف شده (من نمی دونم)
http://jahanezan.wordpress.com/2013/12/12/12345-1403/#more-25011

در ضمن آنارشیست ها از همون روز اول فعال بودند درباره ی «تاریخ ساز» بودن آنارشیست ها فقط و فقط به همین اول ماه می فکر کن ! تاریخ ساز بودن رو می فهمی یا در کمون پاریس ... تقریبا مارکسیست ها هیچ وقت هیچ کار مهم و مثبتی بدون آنارشیست ها انجام ندادند اعضای جبهه ی آزادی بخش حیوانات آخرین بار چندروز پیش به خطوط هوایی فرانسه حمله کردند وگن آنارشیست ها اولین اقدامشون فرستادن ۵تا بمب پستی برای مارگارت تاچر بود اما گلدمن یکی از موثرترین افرادی بود که مسئله ی زنان رو «زیربنایی»کرد وگرنه معلوم نبود آموزه های مارکس و انگلس و لنین و... چه سرنوشتی رو برای زنان طرفدارشون رقم می زدند مارکسیسم اصلا در این دوران جدید جایی نداره مارکسیسم مال همون ۲۰۰ سال پیش هست اون زمان های قدیم یک مسئله برای اکثریت مهم بود اونم سرمایه داری بود ولی الان سرمایه داری فقط یکی از مشکلات ما هست آنارشیسم به خاطر اینکه دگمای کمی داشت در تاریخ منجمد نشد و تونست تا الان رشد کنه مارکسیسم چه تاریخ سازی ای درباره ی نرم افزار آزاد حقوق حیوانات و استثمار حیوانات ، زندگی هماهنگ با محیط زیست و... کرده اتفاقا آنارشیسم به دلیل تاکید بر عمل مستقیم و عدم نیاز به دولت و حزب و ساختار حکومتی همیشه در حال اجراست هرچند تاریخ ساز بودن یا نبودن اهمیت نداره مهم اینکه کسی مردم رو مجبور نکنه که کاری رو که دلشون نمی خواهد رو انجام بدهند :)

Rosa گفت...

آنارشیسم به دلیل تاکید بر عمل مستقیم و عدم نیاز به دولت و حزب و ساختار حکومتی همیشه در حال اجراست....
رزا: دقیقا. و اضافه کنم که اما گلدمن برخلاف زنان مارکسی بدلیل کمک به سقط جنین زنان کارگر زندانی کشید. در دوره ی اول زندان اون مامایی یاد گرفت و بعدش دوباره زندانی شد. دلیل اصلی آن ممنوعیت سقط جنین در امریکا بود.
مهم این است که حکومت اردوگاهی همان استفاده و کنترلی را بروی باروری زنان کرد که در قرون وسطی زنان ساحره را که طب گیاهی میدانستند به آتش کشیدند و سقط جنین زنان نیز توسط "ساحره" ها انجام میشد.
زنان حزبی نیز مانند راهبه ها و مسیونر های مذهبی هستند و حالا چون منصور حکمت و رهبران دیگه مخالف سقط جنین هستند و آن را قتل عمد میدانند.
مسئله اصلی مالکیت بر بدن زنان است، که دولت ها همیشه برای ساختن ارتش کار و ارتش سرکوب به تولید مثل زیاد نیازمند هستند و در دوران بحران زنان را مجبور به تولید مثل کردند.
حال مثل کلیسا یی ها که میگویند، بزایید و ما نگهداری میکنیم!
وقتی مادری ارزش گذاری شود، وسایل جلوگیری هم ممنوع خواهد شد.
وقتی در مورد قاتل بودن زنی که سقط کرده بحث شود، اتوماتیک مادری تشویق میشود و در این صورت زنات تشویق به زاییدن...
ولی آیا زاییدن کودک انسان یک تولید کالا است؟
آیا کودک انسان تغذیه شود و رفاه دولتی داشته باشد کافی است؟
کودک دولتی، سرباز دولتی پرورش میبابد.
کودکی بدون داشتن روابط عاطفی، سرباز دولت است.
در این مناسبات زنان ماشین جوجه کشی دولت و کلیسا هستند و کودکان شستشوی مغزی مذهبی و ایدئولوژیک خواهند شد.
مسلمن زنان همیشه خواهان حمایت از حیات و زندگی هستند. و زندگی با تولید زندگی، تولید کالای "کودک" فرق دارد.
تولید کارگر برای کارخانه، تولید سرباز برای ارتش...
فرقیزنمیکند این ارتش سرخ باشد یا هیتلر...
این ربط دارد به کالا کردن هر چیز و کالا کردن کودک.
زنان ماشین تولید انسان نیستند. با تمام تشویق ها و مدالهای مادری و با تمام جوایز، بسیاری سقط جنین میکنند و کردند.
نه فقط به خاطر گرسنگی، برخی فقط به خاطر اینکه نمی خواستند کودک را به پرورشگاه های شستشوی مغزی استالینی یا کلیسایی بفرستند...
باید تولید کودک را در کنترل زنان قرار داد. زنان خود میدانند آیا آمادگی خلق انسانی را دارند یا نه. و آیا میتوانند تمام عواطف و محبت انسانی را به آنها بدهند یا نه. جامعه نیز باید کودکان موجود را نه به عنوان کالای تولید شده بلکه انسانهای با اختیار حمایت کند.
میتوان فلسفه بافی راجع به جنین کرد ، تشویق به مادری کرد، از سقط جنین ترساند و یا جایزه داد....
موقعیت زنان اما تشابه عجیبی با بردگان دارد. با سیاست های کنترل جمعیت (توقف یا تولید انبوه) آنان را یا عقیم میکنند (هندوستان، افریقا، زنان لاتین...) یا تشویق به تولید بچه(اروپا، امریکا، شوروی...)
هر دوره ای هم فلاسفه و رهبران دینی خودش را دارد.
الان هم احزاب کمونیست روی ریل حمایت از جنین و حق جنین ، حق انتخاب زنان را زیر پا له میکنند آن هم با ادعای مارکسی و انسان گرایی مارکسی.
آیا فکر میکنید این حزب وقتی جنین را انسان کامل میداند و بر طبل حمایت از مادران میکوبد در فردای قدرت گیری وسایل جلوگیری توزیع کند؟
اعلامیه ما سقط جنین کردیم سیمون دبوا را زنی از حزب کمونیست هم در فرانسه امضا کرد و از حزب اخراج شد.
اگر این زنان فمینیست نبودند، همین 12 هفته هم سقط جنین ممنوع میبود.
حال این خانم های حزبی کتاب جنس دوم را قرآن سوسیالیسم شان کنند.
سیمون دبوا در نهایت اعلام فمینیست بودن کرد.
حال خانم ماجدی (زن منصور حکمت) مصاحبه پشت مصاحبه که فمینیستها بی عاطفه و جریان بورژوا هستند...
سیمون دبوا یک زن سوسیالیست بود که سر سقط جنین و حقوق زنان از آنها(کمونیستها) برید...
تمام حقوق زنان کسب شده، با مبارزه ی روزانه زنان کسب شد.
هیچ حزبی یا هیچ رهبری و هیچ ایدئولوژی یا مذهبی این حقوق را هدیه نکرد.
خود مارکس فرزندان زیادی داشت و حتی پسری از خدمتکار زنش که انگلس پدرخواندگی او را قبول کرد. حتی یک صفحه در مورد حق زنان در آثارش نیست!
زنان به عقیده ی ایشان با شرکت در تولید اجتماعی و کارگر شدن خودبخود رها میشوند. برای همین هم در شوروی سیاست کار اجباری زنان سیستماتیک شد. آنان ادعای رهایی کامل زنان را داشتند. شیرخوارگاه های دولتی، مسئولیت مادری را کامل به عهده گرفتند. و زنان برای سوسیالیست و رهایی پا بپای مردان تولید کردند...
اما زنی رها نشد!
تنها جامعه ای از برده ی دولت وجود داشت. که بلاخره از درون پکید و توان رقابت با سیستم سرمایه داری را نداشت.
در سیستم بعد از ماشینی شدن، دیگر انسان ماشینی، برده و سرباز و یک شکل و یک اونیفرم به درد سیستم نمیخورد. ماشین ها و ربات ها جای برده را گرفتند.

ادامه دارد:)

Rosa گفت...

وحید جان لینکی که دادی جدن خبر بدی بود...
انگار واقعن در شعارازدیاد جمعیت جدی هستند...
متاسفانه توی راه همش فکرم میرفت که هر چقدر گرسنه بیشتر، همانقدر خلاف هم بیشتر، همانقدر اعدام هم بیشتر...

رييس قوه قضاييه : مخالفت با اعدام مخالفت با حكم اسلام است
اعتماد : رييس قوه قضاييه با انتقاد از «معيارهاي دوگانه غرب» درباره حقوق بشر، گفت: اكنون مردم كشور بحرين براي اينكه يك راي داشته باشند، تحت فشار قرار مي‌گيرند و اين در حالي است كه حكام آنان مورد حمايت كشورهاي مدعي حقوق بشر قرار دارند. به گزارش ايسنا، صادق آملي‌لاريجاني در جلسه ديروز مسوولان عالي قضايي تاكيد كرد همان‌طور كه قبلا هم اعلام كرديم بسياري از اشكالاتي كه با ادعاي نقض حقوق بشر مطرح مي‌شود، از جمله مخالفت با اعدام، در واقع مخالفت با حكم اسلام است زيرا قصاص نص قرآن كريم است. آملي لاريجاني افزود: در برابر نصوص اسلامي مانند حكم قصاص نمي‌توان گفت كه كدام قرائت چه مي‌گويد؟ زيرا ما يك اسلام بيشتر نداريم كه مرجع معتبر و صحت تفسير آن هم، فهم «روشمند و مضبوط» مراجع تقليد و علماي دين است.

رييس دستگاه قضا با بيان اينكه « هرچه قوه قضاييه، مستقل‌ و با اقتدار بيشتري عمل كند، مورد هجمه بيشتري قرار مي‌گيرد» تصريح كرد: دستگاه قضا به حرف‌هاي بي‌منطق و دروغ توجهي ندارد و با صلابت به كار خود ادامه مي‌دهد زيرا معتقديم عالي‌ترين ارزش‌هاي حقوق بشري در اسلام به رسميت شناخته شده است.

ناشناس گفت...

در مورد کامنت من حرفای مختلفی زده شد.اول از اونجایی که خیلی هی اذر ماجدی و منصور حکمتو بحثشو کردی تو بلاگت و چون من قبلن حرفای حکمتو در این مورد شنیده بودم این 3تا پارت از حرفاشه در مورد سقط جنین:

http://hekmat.public-archive.net/audio/3978/3978_01.rm

http://hekmat.public-archive.net/audio/3978/3978_02.rm

http://hekmat.public-archive.net/audio/3978/3978_03.rm

(من نه حکمتیستم نه عضو هیچ حزبی این لینکو جهت اطلاعتون دادم)
گفتی که انارشیستا همش در حال
ازمون و خطا هستن..
کو؟ کجا؟ تو اطاقاشون؟
تا کی؟ اگه قرار نیست انارشیستا در زمان حیاتشون یه تغییری تو دنیا بدن پس چه فایده!
این میشه فرقه گرایی.
گفتی انارشیستا قدرت نمیخان(در مورد انقلاب روسیه که من مثال زدم).
میدونم فدرت را نباید فتح بلکه باید نابود کرد..ولی ایا خود همین پروسه خود به خود صورت میگیره؟ خود همین فرایند بدون اعمال زور انارشیستا انجام میشه(اونم در دنیای هواپیماهای قاتل بی سرنشین معاصر)؟
مسئولیت مرگ انسان های بی دفاع که در حمله ارتش های کشورهای دیگه میمیرنو شما قبول میکنی؟
مردم هیچ گاه خود به خود گرایش انارشیستی نداشتند(گرچه در درون هستند). در نتیجه در دوران انقلاب وقتی سایر گروه ها به دنبال قدرت سیاسی هستند تنها انارشیستا هستن که همچون فرقه ای اقلیت(مثل هیپی ها) زیر سایر جریانات له میشن.
بحث "انارشیسم در عمل" خیلی برای من مهمه چون وقتی تینجر بودم منم انارشیست بودم و دلیل گسست خودم از این عقیده سطحی بودن و کلی گویی های انارشیستاست.
میگید: انارشیسم یعنی همه قدرت به توده ها.
خب حقوق بشری ها هم همینو میگن.
کلی گوییه این حرف..تخیلی تر از رویای کمونیزم(به گفته شما کمونیست ها وعده بهشت میدند. ولی خودتان هم گرفتار همین وعده هستید).
سلسله مراتب خود به خود به وجود میاید مانند قانون جاذبه که همیشه هست.
این سلسله مراتب لزوما برتری نمیاره یا باعث زور گویی نمیشه.مهم اینه که شما این سلسله مراتب را برای چه هدفی چیدی و چه مکانیزم هایی رو درش تعبیه کردی که منجر به زورگویی بالا به پایین بشه.
اکثر سلسله مراتب ها در جهت منافع طبقه حاکم چیده شدند نه از روی خاست داوطلبانه مردم.
اگر در جامعه ارمانی شما هر گروهی با گروه دیگر داوطلبانه قرارداد منقعد کرد و یکی از این گروه ها تصمیم گرفت به کودکانش تجاوز کنه چه مکانیزمی هست بشه جلوشونو گرفت؟
چه مکانیزمی جلوی فاشیستا رو میگیره؟
میگید : لابد شما انتظار دارید در ابتدا چند صفحه سیاه کنم،در مورد دستاوردهای شگفت آور اولین سفیر "زن در جهان" از طرف رفیق کبیر استالین، خدمات نادیا زن لنین... و انتقاد رفیقانه داشته باشم برای تغییر چند فقره بازنگری جزئی در قوانین حاشیه ای زنان؟!
من از اول گفتم استالین کمونیست نبود.ضمنا من از نقد شوروی و استالین ترسی ندارم و در جنایتگر بودشون شکی ندارم.
دوستتون گفت : "انارشیستا طرفدار حیوانات و محیط زیست هستند و واسه تاچر بمب پستی فرستادند"(تروریسم).
الان هر 4ثانیه یک نفر در اثر گرسنگی در دنیا داره میمیره من خیلی برام خنده داره که دوستتون برای اثبات عملگرا بودن انارشیستا دفاع از حیوانات(در حالی که از هر2 کودک 1نفر فقیره) و حرکات تروریستی مثال میزنه.
دوستتون گفت: مارکسیسم مال همون 200 سال پیشه.
گویا متفکران انارشیسم صد سال بعد از مارکس کتاب نوشتند؟؟!!
اضافه کردند: سرمایه داری دیگه معضل اصلی ما نیست.
بله میدونم معضل شما سلسله مرتبه!!
طبق امار رسمی فقط با سرمایه ی 7 نفر از پولدارترین اشخاص جهان میشه فقر مطلقو ریشه کن کرد.
در شرایطی که طبق پیش بینی های
مارکس در دوردست ترین نقاط جهان نفوذ سرمایه را میتوان دید و بیشتر از هر دوره ای تضاد فقیر و غنی مشهود است معضل شما همان حیوانات باشد بهتر است.
اگر هر "ایسمی" ایدئولوژی هست پس "انارشیسم" هم هست چون متفکران خاص خودشو داره و دنیا رو از دید خاصی تحلیل میکنه. پس خودتونو از بقیه جدا نکنید و نگید که بی ایدئولوژی هستید.
یک نمونه از مستنداتی که افشا گری میکنه گفتید لینک بدم:

http://www.youtube.com/watch?v=MmIuxpY2jKs






ناشناس گفت...

در ادامه :
مهم این است که شما چه کسانی را کمونیست مینامید.
مهم این است که شما شوروی و چین و کره شمالی؟!!! و کوبا؟؟!! را کمونیست مینامیدو من نمینامم.
جنبش کوبا و فیدل کاسترو و چه گوارا جزو جنبش ملی ضد امریکایی بودند همچون مائو.
مسئله کاسترو فقط نابودی تسلط امریکا به "کشورش" بود.
مسئله مائو هم همینطور.
استالین میخاست به هر قیمتی هم که شده "کشورش" صنعتی بشه.
کو کمونیزم این وسط؟
کمونیست ها نیازی به انتقاد و تبری جستن از اعمال شنیع کاسترو و مائو و استالین ندارند چون انها کمونیزم نمیخاستندو کمونیست نبودند.
اپوزوسیون مجاز؟
کمونیست ها همیشه تحت تعقیب تحت
شکنجه و اعدام و در زندان ها بودند.
تمام رسانه های دنیا بر ضدشون دروغ گفتند و شایعه ساختند.
کره شمالی و چین را کمونیست نامیدند.
گویا کتاب های باکونین یا گلد من در بقالی ها نیستند.؟؟!!
گویا اساتید دانشگاه انارشیست نیستند و پایشان را روی پایشان نمی اندازند.
گویا در "موسیقی" این" فعالین انارشیست" "غیر مجاز" با افکار انارشیستی تور های کنسرتی در سراسر جهان نمیگذارند و پول های کلان به جیب نمیزنند و گویا "سیستم" خیلی از عقاید شما میترسد :

http://www.youtube.com/watch?v=p1SlcO0Fikc

http://www.youtube.com/watch?v=rRkc08_dR-0



ناشناس گفت...

ادامه:
خوشبختانه چون اطلاعات موسیقی خوبی دارم خیلی راحت میتونم با همون دوتا لینک پست قبل ادعای "غیر مجاز" بودن عقایدتونو رد کنم چون فقط هم همون یک گروه مویسقی نیست (اون گروهو برات انتخاب کردم که به پسوند فمینیستیت بخوره)که با عقاید شما داره اندازه "اندی" کنسرت میزاره و پول درمیاره, زیادن. و حتی در کشورای خاورمیانه هم میان و خب صد البته پلیس کاری با رفیقای انارشیستتون نداره چون به تخمشم نیست این عقیده.کلی تیشرت و دستکش و چیزای دیگه هم میفروشن تو هر بقالیی. در حالی که هر 4ثانیه یه نفر داره میمیره از گرسنگی ,رفیقاتون در حال ساخت و پاخت با سرمایه دارای کنسرت گذارن.

Rosa گفت...

مرسی از لینک فیلم
من نقد عملکرد استالین و بقیه جنایتکاران را از طرف خود مارکسیستها خواستم.
نوشتم که تا افشاگری، انتقاد و.... میشود، مارکسیستها میخواهند ما خفه خون بگیریم!
فیلمی که گذاشتید، نقد مارکسیستی به خود نیست، بلکه نقد مذهبی ها به جنایات ایندوره است.
میدانم که هیچی نمی یابید.
همه گرایشات فکری، مذهبی و سیاسی نقد کردند بجز خود مارکسیستها.
آنها هرگز بازنگری نکردند و برای همین باید بشدت ترسید که در صورت قدرت گیری دوباره تکرار خواهد شد.
این را در مورد همه ی گروهها و فرقه هایی باید گفت که به گذشته ی خود نپرداختند. مارکسیستها حتی حاضر نیستند افسانه ی بهشت سابقن موجودشان خراشی بخورد.
شک نکنید که تنها نقد مذهبی ها را از این دوران مخوف حکومت مارکسیستها خواهید یافت.
و من نیز بعنوان یک انسان بی خدا، انسانی که درس تکامل خوانده، تئوری داروین را قبول داشته، زنان آتش بیار کمون پاریس، لوییزه میشل و همراهانش که جانانه برای کمون پاریس جنگیدند و اولین زن آنارشیست کمونارد... مجبورم بین همه ی اراجیف در فیلمی که لینکش را گذاشتید، شرم کنم از کشتن حتی کودکان تزار و ببینم که تمام حقایق تلخ حکومت مخوف "کمونیستی" را نه از زبان خود آنان بلکه توسط ورژن مذهبی- سرمایه داری ورژن ی علیه هر انقلاب و تغییر ، ورژنی بشدت یک جانبه و طرفدار حافظان نظم کنونی ببینم...
چرا؟ چون طرفداران "ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی" تنها قرار است تا 150 سال دیگر از "برخی از اشتباهات" و تلفات جانبی بگویند...
آیا بجز آنارشیستها ی بی خدایی، طرفدار درستی تئوری های داروین، طرفدار سفت و سخت کموناردهای مبارز پاریس، طرفدار سفت و سخت انقلاب و شورش و مبارزه برای رهایی، آیا کسی جسارت گفتن و شهامت به تصویر کشیدن این واقعیت مخوف پیاده شدن افکار مارکسی هست؟
ما از نابودی کارگر در حکومت کارگری، ما از مدیران در کارخانه ی"خود گردان"، ما از اسارت زنان در سرزمین برابری!، ما از فرماندهان غیر انتخابی و مخوف در ارتش سرخ، ما از چکا و سازمان امنیت در سیستم شوروی میگوییم که به شوروی و شورا تیر خلاص زد!
آنجوری که این مرده را باید خاک کرد...تا نگندیده!
پس مجبوریم دوباره بلند شویم و ببینیم این تئوری های کپی شده از مارکس کجایش ایراد داشته؟
و ما میدانیم .
تمرکز گرایی، حزب گرایی، سلسله مراتب، نخبه گرایی ....
بگذاریم سرمایه داری در خرابی معابد و کلیسا و مسجد خون بگرید.
ما چشمانمان از سرکوب شورا ها، بدست حکومت "شورا" ها پر اشک است.
از خاک کردن امید به برابری و آزادی در هر تیر خلاص و قساوت حزب علیه مردم. و البته که آنارشی قدیمی تر از مارکسیسم است. مارکسیسم ورژن سرمایه دار پسند همان آنارشی است.
مارکسیسم از سرمایه داری میگوید، ما از مناسباتش.
ما از مار هزار سر سیستم میگوییم.
مارکسیست کبابش را به نیش کشیده، زنش زیر لنگش است، ناخنکی هم به خدمتکارش زده، از پرولتاریا مینویسد!
آروغ انقلابی میزند.
بله ما خود را با حیوانات، کودکان، محیط زیست، ایده ی غیر سلسله مراتبی و زندگی خارج از سیستم، پداگوژی جدید و...مشغول میکنیم.
مارکسیست ها در پی کارهایی بزرگ هستند! نابودی پهباد با پهباد، ارتش با ارتش، حزب با حزب، رهبری با رهبری، سیستم با سیستم و دیسیپلین با دیسیپلین!
آنها ربط مردن ثانیه ای کودکان را با جویدن گوشت جنازه، سلسله مراتب خانواده مقدسشان و... نمیداند. او نمیداند وقتی از "پرولتاریا" میگوید و کودکش را در مدارس آلوده ی بردگان رتینال و انواع اقسام رقابت میفرستد، کودکان دیگر ثانیه ای میمیرند و پهبادها در حال کشتنند... او اصلا ربطی نمی بیند بین کشتن ثانیه ای کودک و کار روزانه، تولید روزانه و مصرف روزانه اش. مارکسیست ما هر روز فکرش مشغول مرگ کودکان است. ربط آن را با داشتن ماشینش نمیداند. او انقلابی بزرگی است. قرارش با مارکس تغییر جهان و نه تفسیر آن است، نجات انسان!
او اما حتی نمیتواند یکروزش را خارج از مناسبات سرمایه داری بگذراند.
بدون سلطه، بدون سلسله مراتب، بدون بیگاری، بدون بیگاری کشیدن از زیر دستش، زن کودک ...
شما به درستی به ما آنارشیستها توصیه کردید: معضل شما همان حیوانات باشد بهتر است.
درست است ما از حیوانات شروع میکنیم. از پایین ترین خشت در هرم قدرت.
دامداری، نابودی غلات، اپیدمی گرسنگی...
شما از کجا قرار است شروع کنید؟
بله کوبا،شوروی، چین و کره و بقیه اصلا کمونیستی نبودند.
به مارکس هم ربطی نداره!
ناستاروویا!

ناشناس گفت...

سلام
از قانونی بودن آنارشیست ها گفتی خیلی تعجب کردم گویا اخبار رسمی رو نشنیدی در زمان حال : چند سال پیش fbi به پلیس هاش دستور داد که اگر در بازرسی خانه هااگر کسی کتب آنارشیستی و ضد دولت داشت دستگیر بشه ۷-۸ ماه بعد از این قضیه اتفاقی دبدم یکی رو فقط به خاطر داشتن کتاب ۱۹۸۴ اورول دستگیر کردند (تو هرچی می خوای بگو ولی برای کسی که دستگیر شده فرقی نمی کنه) باز هم چندسال پیش رئیس پلیس لندن گفت (توی روزنامه گاردین هم منتشر شد) هر کسی که آنارشیست ها رو می شناسه باید بره لوشون بده و انارشیست ها آدم های خطرناکی اند ملاک آنارشیست بودن هم فقط داشتن پرچم سیاه یا پرچم سیاه وسزخ و یا گوش کردن به سکس پیستول بود یکی از اعضای جبهه ی آزادی بخش حیوانات رو فقط به خاطر اینکه حیوانات رو آزاد می کنند چند وقت پیش ارتش آمریکا رسما گفت که اعضای جبهه ی آزادی بخش حیوانات به اندازه طالیان خطرناک اند... دو نفر از اعضای جبهه ی آزادی بخش حیوانات/زمین (یکی شون اسمش تیلور بود) چند وقت پیش دستگیر کردند فقط و فقط به خاطر اینکه کلاه اسکی و اسید و سیم چین داشتند و خب همه می دونیم اعضای جبهه ی آزادی بخش گرایشات آنارشیستی دارند اصلا همین جبهه های آزادی بخش حیوانات /زمین جزو اکوتروریسم دسته بندی می شند و start (سازمان مطالعه و جلوگیری از تروریسم ایالات متحده) روی این قضیه مطالعه می کنه اون وقت تو چه جوری می گی که ما قانونی هستیم ! در گذشه هم نگاه کن (گویا به گدشته بیشتر علاقه داری) باکونین در اثر زندانی شدن و سوتغدیه در زندان دندان هاش ریخت قوانین ضد آنارشیستی مثل ممنوعیت ورود آنارشیست ها به ایالت متحده رو به یاد بیار قانونی که سر انتقال جنازه اما گلدمن کلی دردسر ایجاد کرد مارکس به عنوان کله گنده ی مارکسیست ها فقط و فقط یک بار تبعید شد همین ! در تمام این مدت مارکس و مارکسیست ها چه در دوران حاظر و چه در قدیم پایگاه های رسمی و قانونی خودشون رو داشتند و حواهند داشت... مبارزات چندسال پیش یونان رو یادته که وقتی که آنارشیست ها خواستند وارد مجلس بشند همون کمونیست ها و مارکسیست ها با پرچم های سرخشون در کنار پلیس ها به آنارشیست ها حمله کردند و کتکشون زدند ! حالا کی قانونی هست آنارشیست ها یا مارکسیست ها ؟ یک واقعه ای که مارکسیست ها به تنهایی شروع کرده باشند و غیرقانونی در حد آنارشیست ها باشه رو نام ببر ؟ (اگر اشتباه نکنم اعضای جبهه آژادی بخش یکبار به «تروریست شماره ی یک ایالت متحده »رسیدند ) الان در امریکا هر گیاهخواری که به آنارشیسم گرایش داشته باشه بلافاصله و بدون هیچ سوسابقه ای تحت نظارت قرار می گیره کی مارکسیست ها اینطوری بودند؟
در مورد کلی گوبی من آدم سیاسی نیستم و معنی کلی گویی رو نمی فهمم ولی همینقدر می دونم که فعلا آنارشیسم به خاطر آزادی عمل و عمل مستقیم بیشترین قعالیت رو در زمینه رادیکالیزه کردن مبارزات عملی انجام داده ولی به هر حال من زیاد خوشم نمی یاد که دقیق حرف بزنم چرا که تجربه بهم ثابت کرده وقتی دقیق و جزئی تر حرف بزنم حلاقیت ها سرکوب می شند ومن این رو اصلا نمی خوام . به نظرم در آنارشیسم سوالات عمومی هستند و جزئی ولی جواب به عهده ی خود اشخاص هست که متناسب با خودش و تجربه ی مبارزاتی و رندگی خودش راه خودش رو مشخص کنه ما وظیفه نداریم که کسی رو آزاد کنیم

من از ماتریالیسم هم چیزی سر در نمی یارم ولی امیدوار بودم تو اونقدر بدونی که انسان ها گیاه یا قارچ و باکتری و... نیستند انسان هم یک حیوانه ! اعضای جبهه ی آزادی بخش حیوانات سراغ انسان ها هم خواهند رفت (هر چند هر وقت بشر دست از استثمار زمین و سایر گونه ها بر داره به آزادی انسان هم یک قدم نزدیک تر می شه) ولی همونطوری که رزای عزیز گفت باید از ضعیف تر ها شروع کرد ...
یک چیز دیگه من خودم وقتی می گم که آنارشیستم یعنی من یکسری گرایشاتی دارم (از کجا اومدش مهم نیست) که به جای اینکه بخواهم تک تک بیان کنم می گم آنارشیستم که راحت تر باشه البته برای افرادی که رهبر دارند این صادق نیست چرا که خودشون فکر نمی کنند من به خودی خود با سایر آنارشیست ها مشکلی ندارم (هر چند آنارشی چیه ؟ !!) ولی وقتی می گم آنارشیست ها منظورم افرادی هست که با هم گرایشات مشترک داریم نه به این معنی که بخواهم کارشون رو تایید کنم من از کروپاتکین و اماگلدمن خوشم می یاد ...چون خیلی باهاشون گرایشات مشترک دارم ولی این دلیلی که بخواهم ازشون پیروی کنم نیست
شاهین نجفی هم گفت که من آنارشیست ام !!!
آزادی یعنی حق اشتباه و پذیرفتن مسئولیت اشتباه . اگر کسی اشتباه یا ادعایی کرده باید از خودش بپرسی نه از سایر آنارشیست ها البته اگر صدمه ای وارد شده باشه ما برای جبران صدمه و خسارتش در کنارش خواهیم بود تا با کمک هم صدمه رو جبران کنیم
آخرین مورد درباره ی مکانیسم بازدارنده ی طبیعی یکمی رفتار شناسی و جرم شناسی بخون چیزهای خوبی پیدا خواهی کرد .

ناشناس گفت...

از اخر به اول جوابتو میدم:
گفتی: ازادی یعنی حق اشتباه و پذیرفتن مسئولیت اشتباه . اگر کسی اشتباه یا ادعایی کرده باید از خودش بپرسی نه از سایر آنارشیست ها.
پس چطور شما هر کمونیستی که یه جایی در دنیا گوزیده رو تعمیم میدین به کل این اندیشه و فحش میدین به همشون؟
به انارشیستا که میرسه ما باید بریم از خود اون فرد سوال کنیم؟
گفتی:درباره ی مکانیسم بازدارنده ی طبیعی یکمی رفتار شناسی و جرم شناسی بخون چیزهای خوبی پیدا خواهی کرد.
نمیدونستم انارشیستا وقتی کم میارن مراجعی که خود سیستم ازشون استفاده میکنه رو به ادم حواله میدهند.نمیخای منو به سایت FBI حواله بدی؟ چون انها هم از اخرین متد های جرم شناسی و رفتارشناسی برای پیشگیری و کشف مجرمین استفاده میکنند.
گفتی: من از ماتریالیسم هم چیزی سر در نمی یارم ولی امیدوار بودم تو اونقدر بدونی که انسان ها گیاه یا قارچ و باکتری و... نیستند انسان هم یک حیوانه !
گویا تحقیر کردن دیگران و قضاوت عجولانه جزئی از ادبیات انارشیستیه.شما کی هستی که به من درس داروینیسم بدی؟ اینکه من گفتم شما چشمتون را به روی کشته شدن انسان ها بستید چه ربطی دارد که من انسان رااشرف مخلوقات میدانم؟ما نمیتوانیم منتظر شیم شما اروم اروم چهار تا دونه حیوان ازاد کنید و یه کمی هم محیط زیستو پاک کنید برا خودتون به تدریج شاید صد سال دیگه به فکر کودکان کار هم بیوفتید.
ما انسان گرا هستیم و هدف اصلی ما رهایی انسانهاست.
گفتی:ما وظیفه نداریم که کسی رو آزاد کنیم
.شما همچون فرقه های عرفانی انسان ها را پند میدهید که همچون شما زندگی کنند.نه همه نمیتونن جلو اتوریته وایسن,بدهکارن بدبختن باید کار کنن وگرنه خونشونو ازشون میگیرن باید صب تا شب مثل سگ کار کنن تا نمیرن.این حرفای انارشیستی سبز که شما میزنی واسه یه قشر مرفه و فرقه گرا که تو چند تا کشور کمتر عقب افتاده زندگی میکنند خریدار داره.در افریقا و اسیا بری بگی اول حیوانات بعد شاید انسان بهت میخندن و فک میکنن بچه ی یکی از همین کارخونه دارایی.
گفتی:الان در امریکا هر گیاهخواری که به آنارشیسم گرایش داشته باشه بلافاصله و بدون هیچ سوسابقه ای تحت نظارت قرار می گیره کی مارکسیست ها اینطوری بودند؟
اره اینطوری بودن هنوز هم هستن,هنوز در امریکا با تدریس داروینیسیم تو مدازس مشکل دارن,هنوز اگه بفهمن کمونیستی بهت خونه اجاره نمیدن.
گفتی: یک واقعه ای که مارکسیست ها به تنهایی شروع کرده باشند و غیرقانونی در حد آنارشیست ها باشه رو نام ببر ؟
با انتشار مانیفست کمونیست و بعد از ان تمام دنیا به لزره دراومد. اعتصابات و شورش ها.کسی به خاطر افکار باکونین اعتصاب نمیکرد.همیشه انارشیستا ی فرصت طلب بودند که همه جا همچون اقلیتی خودشونو قاطی شرایطی که کمونیست ها خلق کرده بودند میکردند.
پیروزی انقلاب اکتبر 1917 کار بلشویک ها بود.
گفتی: در تمام این مدت مارکس و مارکسیست ها چه در دوران حاظر و چه در قدیم پایگاه های رسمی و قانونی خودشون رو داشتند و حواهند داشت.
این حرف دروغه و ارزش جواب دادن نداره و نشونه بی اطلاعی شما از تاریخ مبارزات کمونیستیه.
دستگیر کردن چند ماهه با شکنجه و اعدام و حبس ابد فرق داره.
کنسرت های بزرگی که با عقاید شما داره برگزار میشه برو نگاه کن همین پلیسا اسکورت میکنن رفیقاتونو.







Rosa گفت...

نوشتید: سلسله مراتب خود به خود به وجود میاید مانند قانون جاذبه که همیشه هست.
رزا: اصلا اینطور نیست...
اگر دو طرف همدیگر را به عنوان انسانهایی کامل و با حقوق بپذیرند. مادر و کودک. پدر و مادر...
حیوانات و انسان...
مناسبات سرمایه دارانه است که جریان دارند در سلسله مراتب. حقوق کمتر یا بیشتر و حق سرکوب از بالا به پپایین، ازلی و ابدی نبوده. اینگونه مینماید اما با مراجعه به تاریخ میبینیم که با مالکیت مرد بر بدن زن، مالکیت خانواده به فرزند و کالا کردن و مصرف حیوانات شکل گرفته. ازلی و ابدی نیستند...
نوشتید:این سلسله مراتب لزوما برتری نمیاره یا باعث زور گویی نمیشه.مهم اینه که شما این سلسله مراتب را برای چه هدفی چیدی و چه مکانیزم هایی رو درش تعبیه کردی که منجر به زورگویی بالا به پایین بشه.
اکثر سلسله مراتب ها در جهت منافع طبقه حاکم چیده شدند نه از روی خاست داوطلبانه مردم.

رزا: سلسله مراتب داوطلبانه نیست. انسانها در آن بدنیا می آیند. و در آن زن، زن میشود. کودک، کودک و حیوان بی حقوق و در جایگاه گوشت مصرفی.
اما ما این اختیار را داریم که علیه آن و این مناسبات مبارزه کنیم.خواست کودک سرکشی علیه سلطه ی والدین است. به هم زدن سلطه و زنان نیز. حیوان هم اگر زبان داشت در صف قصابی شدن، اعتراض میکرد... داوطلبانه نیست.
نوشتید:
اگر در جامعه ارمانی شما هر گروهی با گروه دیگر داوطلبانه قرارداد منقعد کرد و یکی از این گروه ها تصمیم گرفت به کودکانش تجاوز کنه چه مکانیزمی هست بشه جلوشونو گرفت؟
رزا: طرد!
در صفوف جبهه ی علیه ستم، ستمگری و ابژه ی استفاده کردن جنسی معنی ندارد. این گروه ها طرد میشوند و در زندگی اجتماعی مشارکت داده نمیشوند.

نوشتید: چه مکانیزمی جلوی فاشیستا رو میگیره؟
نگاهه به مبارزات بریگادهای بین المللی، اسپانیا 1936-39
خرابکاری در کارخانه های تولید سلاح، ترور افراد تعیین کننده مانند هیتلر، و بقیه ایده هایی که آن سالها عملی شد...
اکنون راسیسم بر بستر بحران سرمایه داری موجودیتش را باز سازی میکند. نفرت از خارجیان، خارجی ستیزی، افغانی ستیزی و...
با کار روی افکار عمومی و نشان دادن اینکه کارگر افغانی سهمی در بیکاری کنونی ندارد.
مبارزات طرفداری از خارجیان در یونان و آنتی فاشیستهای آلمان، و آنتی راسیستها بطور گسترده...

Rosa گفت...

گفتی:ما وظیفه نداریم که کسی رو آزاد کنیم
.شما همچون فرقه های عرفانی انسان ها را پند میدهید که همچون شما زندگی کنند.نه همه نمیتونن جلو اتوریته وایسن,بدهکارن بدبختن باید کار کنن وگرنه خونشونو ازشون میگیرن باید صب تا شب مثل سگ کار کنن تا نمیرن.این حرفای انارشیستی سبز که شما میزنی واسه یه قشر مرفه و فرقه گرا که تو چند تا کشور کمتر عقب افتاده زندگی میکنند خریدار داره.در افریقا و اسیا بری بگی اول حیوانات بعد شاید انسان بهت میخندن و فک میکنن بچه ی یکی از همین کارخونه دارایی.

رزا: وحید درست نوشته...
ما وظیفه نداریم که کسی رو آزاد کنیم..

نوشتید: نه همه نمیتونن جلو اتوریته وایسن,بدهکارن بدبختن باید کار کنن وگرنه خونشونو ازشون میگیرن باید صب تا شب مثل سگ کار کنن تا نمیرن.

رزا: من اصلن خودم را در جایگاه کمک به انسانی نمیبینم که از صبح تا شب در حال استثمار است. و مثل سگ کار میکنه!
من سگ را نجات خواهم داد. سگ و حیوانات به قیومیت نیاز دارند و نسل بسیاری از حیوانات را ما انسانها از بین برده ایم. برای همین سازمان آزادیبخش و جبهه ی...
انسانی که در سیستم مهره است، خود باید خود را رها کند. ما جبهه ی رهایی بخش برای این انسانها نداریم.
آنها احتیاجی به قیم ندارند. آنها خود باید با همبستگی با بقیه آنهایی که در سیستم موجود بهشان ستم میشود مبارزه کنند. در اینصورت آنها ما را در کنار خود خواهند دید، چون ما نیز در این جبهه ی مبارزاتی حاضر هستیم و مبارزه میکنیم.
من به این باور دارم که هر انسانی خود میبایست برای رهایی خود از مناسبات سرمایه دارانه اقدام کند. خود رها گردان...

نوشتید: در افریقا و اسیا بری بگی اول حیوانات بعد شاید انسان بهت میخندن و فک میکنن بچه ی یکی از همین کارخونه دارایی.

رزا: مردم آسیا و افریقا اتفاقن خوب میفهمند.
کنسارویوا سخنگوی جنبش محیط زیست در خلیج دلتا (محیط بهره برداری انحصار نفت شل) اعدام شد. نفت محیط ماهی گیری بومیان را آلوده کرده بود.
با آنها از اول حیوانات حرف بزنیم، به ما نخواهند خندید.
با بومیان مکزیک جیاپاس از قطع درختان بگوییم. آنها به ما نخواهند خندید.
با خوزستانی های خودمان، اول حیوانات، محیط زیست، هوا... آنها نخواهند خندید...
این روزها از محیط زیست حیوانات و درختان حرف زدن اصلا خنده دار نیست!
سرمایه داری آب را کالای فروش کرده و بزودی هوای سلام را در کپسولها باید خرید. از آسمان باران اسیدی میبارد و ماهی ها بوی نفت. بسیاری از سرطان رنج میبرند. وقتی محیط آلوده باشد و حیوان هورمونی و غلات ژنتیکی، جایی برای خنده نمیماند. با کشاورزان هندی از غلات ژنتیکی بگو. جسد کشاورزان خودکشی شده را نشانت میدهند.
ما با آنها از حقوق حیوانات، استثمار زمین، مبارزه برای حفظ جنگاهای آمازوز، غلات ژنتیکی و... نمیگوییم.
آنها به ما میگویند.
و ما در مبارزاتشان در کنارشان هستیم.
ما محصولات پلانتاژها را نمیخریم. ما صدای بی صدایان میشویم. آنها به ما میخندند، نه برای مزاح. ما دوپاره از تنی واحد هستیم.
بدون محیط زیست سالم، حیوانات درختان و کره ی زمین دوران انسان نیز کوتاه است. افریقا و آسیا این را بهتر از اروپای صنعتی درک میکند...

Rosa گفت...

Ken Saro-Wiwa
http://en.wikipedia.org/wiki/Ken_Saro-Wiwa

Kenule "Ken" Beeson Saro Wiwa (10 October 1941 – 10 November 1995) was a Nigerian writer, television producer, environmental activist, and winner of the Right Livelihood Award and the Goldman Environmental Prize. Saro-Wiwa was a member of the Ogoni people, an ethnic minority in Nigeria whose homeland, Ogoniland, in the Niger Delta has been targeted for crude oil extraction since the 1950s and which has suffered extreme environmental damage from decades of indiscriminate petroleum waste dumping. Initially as spokesperson, and then as President, of the Movement for the Survival of the Ogoni People (MOSOP), Saro-Wiwa led a nonviolent campaign against environmental degradation of the land and waters of Ogoniland by the operations of the multinational petroleum industry, especially the Royal Dutch Shell company. He was also an outspoken critic of the Nigerian government, which he viewed as reluctant to enforce environmental regulations on the foreign petroleum companies operating in the area.

At the peak of his non-violent campaign, Saro-Wiwa was arrested, hastily tried by a special military tribunal, and hanged in 1995 by the military government of General Sani Abacha, all on charges widely viewed as entirely politically motivated and completely unfounded. His execution provoked international outrage and resulted in Nigeria's suspension from the Commonwealth of Nations for over three years.
بعد از اعدام کن بسیاری از پمپ بنزینهای کمپانی شل در اروپا در آتش سوختند
مبارزه برای حیوانات محیط زیست و غیره اصلا بورژوازی نیست!
اگر منظورتان این است.
این مبارزه ای علیه انحصارات است و در جهت انسان.
کار بچه کارخانه دارها نیست!

Rosa گفت...

نوشتید: پس چطور شما هر کمونیستی که یه جایی در دنیا گوزیده رو تعمیم میدین به کل این اندیشه و فحش میدین به همشون؟
به انارشیستا که میرسه ما باید بریم از خود اون فرد سوال کنیم؟

رزا: چون گوزیدن هر کمونیستی در دنیا (مارکسیستها) با تایید حزب و گروهش میباشد. و اغلب بدلیل سلسله مراتب فرد تصمیم آزادانه برای گوزیدن ندارد.
کمونیستها فرمان حزب را ابتدا اجرا و بعد اگر انتقادی داشتند آنها آن را داخلی مطرح میکنند.
بدلیل اینکه فرد در اینگونه ساختارهای هیرارشی اختیاراتش و آزادی اش محدو است و اغلب در 4 چوب گروه و حزب و سازمانش عمل میکند.
از خودش هم بپرسی چرا گوزیده، میگوید به دستور حزب، مرکزیت سازمان، رهنمود و...
پس گوزیدن فرد موسوم به مارکسیست آزادانه نمیباشد و اغلب نیز مسئول گوزیدن اش خودش نیست.
در مورد آنارشیستها اما بدلیل عدم سلسله مراتب، یک آنارشیست مسئول تام و کامل اعمالش میباشد. و با توجه به اینکه آنارشی تئوری های رهایی بخش و نه ایدئولوژیک است.
چنانچه مثلا گروهی آنارشیست مسلمان هستند.
آنها مسئول حرکت های مبارزاتی و تاکتیک های خود هستند.
و چون آنارشی ایدئولوژی متریالیسم تاریخی مثلن نداره.
هر گروهی حتی با جهان بینی خواص خود میتواند عمل مستقیم و تاکتیکهای آنارشی و در برخی از مبارزات مشترک اقدام کند و یا نکند.
آنارشی اغلب خود را جنبشی و بدون رهبریت و بدون سازمان هیرارشیکال میداند.
به همین دلیل مسئول عملیات خود میباشد.
پس اگر جبهه ی آزادیبخش به مکانی حمله کرد و حیوانات را آزاد. مسئولیتش به خودش است.
بنا بر سمپاتی و حمایتی که در جنبش دارد از آن حمایت میشود. اما آنها سر و رهبر جنبش نیستند که فراخوان به مثلن اعتصاب عمومی دهند. اگر اعتصابی شروع شود خود جوش اغلب گروههای جنبش فعالانه شرکت میکنند.
مارکسیستها در کمینترن بطور جهانی گند زدند. اغلب دستورات به احزاب کمونیست دیکته میشد و...
هر مارکسیستی نیز در برابر گند زدن افراد اردوگاه خودی زبان به دهان گرفت.
برای همین اصولن نقد ی از جنایات اینها از دل جنبششان بیرون نیامد...

ناشناس گفت...

سلام
ببین بین جرم شناسی و کیفر شناسی هم مثل مارکس و باکونین جنگ و دعوا هست جرم شناسی یک علم هست که چرا مثلا یکی قاتل می شه ولی یکی دیگه قاتل نمی شه که اتفاقا یکی از نظریات هم نظریات مارکس و انگلس هست که می گه شرایط اقتصادی این وسط نقش داره ولی کیفر شناسی (که به نظرم چرت هست) درباره ی مجازات و کلا چیز های مربوط به دستگاه قضایی می شه (پلیس ها کاری به جرم شناسی ندارند) در کل اون چیزی که توی ذهنت احتمالا هست مربوط به کیفرشناسی هست نه جرم شناسی . رفتارشناسی هم که هیچ ربطی به پلیس نداره رفتارشناسی می گه چرا و چگونه شترمرغ ها که به راختی می تونند تقلب کنند و کلی از این بابت سود ببرند ولی هرگز اینکار رو نمی کنند یا چرا وقتی منابع غدایی پرنده های صدف خوار کم می شه پرنده ها غذاهاشون رو برخلاف انتظار عموم با هم تفسیم می کنند و همین باعث زنده موندنشون و بقای ژن هاشون شده یا اینکه خودکشی کردن یک انسان چگونه به ژن های خود فرد مرده سود می رسونه یا اینکه برای جنس مخالف بوی عرق زیربغل کسی که موهاش رو می زنه خوش بو تره یا اگر نزنه خوش بو تره ؟! واین چه اثری بر انتخا جنسی داره ؟ رفتارشناسی درباره ی این موضوعات بحث می کنه در کل من بعد از خوندن رفتارشناسی و جرم شناسی به این نتیجه رسیدم که دستگاه فضایی کلا چرت و خیلی خطرناک هست
من کس خاصی نیستم و قصد نداشتم کسی رو هم تحقیر کنم ادعایی هم ندارم من فقط یکسری چیز های به ظاهر بی ربط خوندم ولی بعد یکهویی دیدم که هر چیزی که توی ذهنم بوده رو گروهی که خودشون رو آنارشیست می دونستند همین ها رو دارند می گند منم اومدم خودم رو بینشون جا کردم :)

درمورد اینکه چرا اشتباهات مارکس رو گردن مارکسیست ها می اندازیم ؟
می دونی قبلا گفته بودم که جکمی که می دم برای آنارشیست ها صادق هست . فکر می کنم که مشکل در اینجاست که شما آنارشیسم رو یک حزب در نظر می گیری . آره اگر که مارکسیست بگند که مارکس اشتباه کرده و لا اقل ما قصدنداریم که اشتباهات مارکس زو مرتکب بشیم و بیاییم صدمات وارد شده رو جبران کنیم خب من که با همچین گروهی از آدم ها مشکلی ندارم ولی اتفاقی که معمولا می یفته اینکه مارکسیست ها می گند که مارکس کار درست رو انجام داده و حرف هاش هم درست هست که خب بدیهی هم هست بیخودی که بهش نمی گند مارکسیست کسی که مارکسیست هست خب نظر مارکس رو حتما قبول داره دیگه !!! هر رهبر دیگه ای هم که جای مارکس بزاری فرقی نمی کنه ولی ما در جنبش آنارشیسم می تونیم فقط با دیگران اشتراک نظر داشته باشیم یا نداشته باشیم ولی دنباله رو همدیگر نیستیم چرا که خودمون مجبوریم فکر کنیم برای همین (برای خود من به شخصه) شیوه ی زندگی ام مثل پارچه چهل تیکه یا مثل پارل هست شیوه ی زندگی من هیچ وقت مثل کروپاتکین نبوده و نخواهد بود مثلا من گیاه خوارم و کروپاتکین رو به خاطر گیاهخوار نبودن مورد انتقاد قرارش می دم (فرض گرفتم کروپاتکین گیاهخوار نبوده-نمی دونم) یا مثلا اماگلدمن کروپاتکین رو به خاطر اینکه از جنگ جهانی دفاع کرد مورد انتقاد قرارش داد اما چون آنارشیسم حزب نیست که محدود به تفکرات یک رهبر باشه می تونه به سرعت خودش رو گسترش بده و نواقص و اشتباهاتش رو حذف کنه یک مثال دیگه در این باره نگاه کن در قدیم آنارشیست ها شیوه ی ترور رو در پیش گرفتند و امروزه آنارشیست هایی پیدا می شوند و ترور رو به دلایلی مجکوم می کنند و از ترور خوششون نمی یاد . من می گم خیلی از کارهایی که توی شوروی انجام می شد اشتباه هست و ما نباید شرایطی رو فراهم بیاریم که دوباره این اتفاقات بد برای بچه هامون بیفته یکی از کارهاهم همینه که بررسی کنیم ببینیم چگونه و به چه میزان کارهای بد رخ می داده وگرنه که تاریخ رو که نمی شه عوض کرد .

نمی دونم درباره ی alf (جبهه ی آزادی بخش حیوانات) چقدر می دونی ولی آ ال اف همیشه در کنار سایر گروه های آنارشیستی در مبارزات ضد سرمایه داری و ضد فاشیستی حظور داشته الان توی یوتیوب اگر نگاه کنی گاهی وقت ها پرچم سیاه و سیز رو می تونی ببینی حتی توی تظاهرات اول ماه مه یا در تظاهرات ضد جهانی سازی . سرمایه داری فقط یکی از اجزای سیستم هست وقتی که آ ال اف به هدف خودش برسه سرمایه داری هم از بین می روند چرا که خیلی از این شرکت فقط به خاطر سرمایه داری پابرجاهستند شرکت هایی که بچه های حیوانات رو از پیش مادرهاشون می دزدند بعد می فروشند و با خسارت های مالی زدن (سابوتاز اقتصادی) هم نابود می شوند ... نوشتی انسان گرایی خب خیلی هم خوبه ولی من هم گفتم که انسان یک حیوانه. ما به آزادی همه ی حیوانات فکر می کنیم نه فقط یک گونه ی خاص چرا که گونه پرست نیستیم همین چیز خاصی من نگفتم!

ناشناس گفت...

(ادامه)
من نمی خوام کسی مثل من زندگی کنه
در مورد اینکه دیگران می خندند خب بخندند چیز خاصی نیست ! و خب یک چیزی رو فراموش نکن که من قرار نیست کسی رو نمایندگی کنم (چرا که آنارشیست ها نماینده ندارند) چه برسه به اینکه بخواهم نمایندگی طبقه پرولتاریا رو به دست بگیرم !! من هنر کنم خودم رو نمایندگی می کنم :) من کلا آدم مسئولیت پذیری نیستم و نماینده زندگی کسی هم نمی شم البته این به این معنی نیست که من به دیگران کمک نمی کنم که اتفاقا من اهل کمک کردن هستم الان با طرف کلی دعوا می کنم ولی طرف می دونه که روی کمک من می تونه حساب کنه .

درباره ی مثالی که زدی درباره ی ممنوعیت داروینیسم راستش من که درباره ی ممنوعیت که چیزی نمی دونم ولی با فرض درست بودن راستش من که ربط خاصی بین داروینیسم و مارکسیسم نمی بینم باز کروپاتکین به خاطرانتشار کتابش یک خورده به داروین ربط داره ولی مارکس رو نمی فهمم .

در انقلاب اکتبر آنارشیست ها هم بودند ملوانان کرونشتاد قبل از اینکه ضد انقلاب باشند انقلابی بودند !
جنبش دانشجویی می ۶۸ رو چه گروهی راه انداختند و چه حزبی خودشون رو قاطی کردند ! ؟؟ (جواب بده) فرصت طلب بودن آنارشیست ها از اون حرف هاست !

درمورد حبس و شکنجه گفتی راستش مارکس از یک جای خوش آب و هوا رفت به یک جای خوش آب و هوای دیگه ولی باکونین حبس ابد بود بعد تبدیل شد به تبعید بعد از تبعید فرار کرد (دستگیری چندماهه در کار نبود) در باره ی اعدام گفتی باز هم بهت یاد آور می شم که تاریخ اول ماه مه رو بخونی که چه گروهی اعدام شدند !
من نه سواد دارم نه ادعا در مورد کنسرت ها بازم تکرار می کنم که اونها با عقاید خودشون برگزار می کنند نه با عقاید من !
اگه تونستی یکمی مهربون تر و آروم تر باش
:)

ناشناس گفت...

خیلی خوب نوشتی رزا جان خوشخالم که درباره ی آنارشیسم نظرات تقریبا یکسانی داشتیم (همزمان با هم می نویشتیم:) )

Rosa گفت...

نوشتید: با انتشار مانیفست کمونیست و بعد از ان تمام دنیا به لزره دراومد. اعتصابات و شورش ها.کسی به خاطر افکار باکونین اعتصاب نمیکرد.

رزا: راستش خیلی جالب بود پاراگراف بالا. شما جدن فکر میکنید با انتشار مانیفست دنیا لرزید! اینکه کسی به خاطر باکونین اعتصاب نکرد، خوب چرا بکند؟
دلایل شورش و اعتصابات نه میتواند یک کتاب باشد و نه یک فرد.
من تعجب میکنم از شما با این نظریات عجیب. حتی استخوان های خود مارکس را هم در تابوتش می لرزانید!
شورش ها و اعتصابها اغلب به دلایل نارضایتی عمومی مردم است از سیستمی که در آن زندگی میکنند.
در واقع ابتدا شورش و اعتراض و اعتصاب میشود، بعدش کتاب و مقاله و جزوه و تجزیه و تحلیل.
مگر مارکس پیامبر است که با وحی و قرآن اش "مانیفست" مردم بهش گرویدند و بر علیه بت پرستان شوریدند؟
پس اینطوری نبایستی قبل از مانیفست هیچ شورش و اعتراض و اعتصابی باشد.
به نظرم منسوب کردن اعتراضات مردم به مارکس و قرآنش خیلی انحصار طلبانه است...

نوشتید:همیشه انارشیستا ی فرصت طلب بودند که همه جا همچون اقلیتی خودشونو قاطی شرایطی که کمونیست ها خلق کرده بودند میکردند.
پیروزی انقلاب اکتبر 1917 کار بلشویک ها بود.

رزا:آنارشیستها در اغلب مبارزات جاری و گذشته حضور داشتند. تلاش کمونیستها نیز برای تصفیه آنها بجایی نرسید و نمیرسد.
انقلاب روسیه نیز پیروز نشد بلکه با کودتای بلشویک ها در اکتبر در مسیر ایجاد دیکتاتوری مخوفی افتاد.
آیا شما با صداقت نوشتید عضو گروهی نمیباشید؟
شخصا اینگونه اظهار نظر ها را از ک.پ. حزب کمونیست شنیدم!

وحید جان من از کامنت آخری که جرم شناسی بود خیلی یاد گرفتم. رفتار شناسی هم همیشه برایم جالب بود. یادمه همان اوایل در مورد انتخاب مردان ریش دار از طرف زنان (انسان نخستین)بحثی داشتیم(ادعای من بود البته). دوباره علاقه مند شدم برم مطالعه کنم.
ازت برای ایجاد این اشتیاق ممنونم.
با عشق و همبستگی

پ.ن.: متاسفانه برخی از حروف گیر میکنه و اشتباهات تایپی هم زیاد شده. میبخشید

ناشناس گفت...

فرمودید: آیا شما با صداقت نوشتید عضو گروهی نمیباشید؟
شخصا اینگونه اظهار نظر ها را از ک.پ. حزب کمونیست شنیدم!

اینگونه حرفا معمولا برای تضعیف روحیه از شخص مقابل استفاده میشود.ترسی از شما ندارم اگر سمپاتی به هر حزبی داشتم حتما میگفتم:)

گفتی:راستش خیلی جالب بود پاراگراف بالا. شما جدن فکر میکنید با انتشار مانیفست دنیا لرزید! اینکه کسی به خاطر باکونین اعتصاب نکرد، خوب چرا بکند؟

من "جدن" اینگونه فکر نمیکنم بلکه در تاریخ ثبت شده و ترجمه بلافاصله ان" مانیفست" نه "قران" در همان زمان به چندین زبان مختلف و پخش شدن سریع ان در بین کارگران بین المللی ابزار تئوریک قوی و با ادبیاتی خاص و هیجان انگیز در عین حال قابل اجرا برایشان فراهم اورد تا برای بار اول بتوانند حول این مانیفست متحد شوند.بله جمله ی "کارگران جهان متحد شوید" که اخر همین کتاب امده توانست مخاطب جهانی خود را حول هدفی واحد جمع کند و برای بار اول در "جهان" نوع جدیدی از اعتصاب و شورش با" هدف" خلع ید از بورژوازی نه برای صرفا یک نارضایتی ساده شروع شد.
کسی برای مارکس شورش نکرد,قیافه ی تلخ مارکس کاریزمای تا این حد جذابی نداشت ;),منظور من افکار و کتاب هایش بود.

گفتی: من تعجب میکنم از شما با این نظریات عجیب. حتی استخوان های خود مارکس را هم در تابوتش می لرزانید!

ببین همانطور که در بالا گفتم این ها نظریات من نیست.عجیب هم نیست.
بعد از مانیفست, مبارزات جهت و هدف دیگری به خود گرفت و پراکنده و بی هدف نبود(به نوعی هدفش کلفت تر از یه نارضایتی ساده از سیستم بود) و وجهه ی ناسیونالیست بودن خود را از دست داد و جهانی شد.

گفتی: مگر مارکس پیامبر است که با وحی و قرآن اش "مانیفست" مردم بهش گرویدند و بر علیه بت پرستان شوریدند؟

در این مورد رفیقای سرمایه دار و حقوق بشری و انیمالیست شما با این حرف شما موافقند.
همچنین cia !
متاسفانه فرقه های کمونیستی در گذشته و حال زیاد داشتیمو داریم.
اگر انها را فاکتور بگیریم خیر کمونیسم مذهب نیست.
عقیده ای است برای تغییر وضع موجود.پشت این عقیده تحلیل های عمیقی وجود داره.ساده بخام بگم ترکیب" تئوری(فلسفه) و عمل(دخالتگری سیاسی)" و نقش مهم دخالتگری انسان ها برای تغییر وضع موجود را بیان میکنه و خلا بین تئوری و عمل سیاسی را با ضرورت وجود یک حزب سیاسی پر میکنه.

بر خلاف توهمات شما مارکس هیچوقت علاقه ای به تصویر سازی تخیلی از جامعه ارمانی کمونیستی نداشت و تنها ابزار تئوریکی برای تغییر در وضع موجود ارائه داد.
مارکس و انگلس در مانیفست نوشتند : "نتیجه گیری نظری کمونیست ها به هیچ وجه مبتنی بر عقاید و اصولی نیست که این یا آن به اصطلاح مصلح جهانی کشف و یا اختراع کرده باشد".

ایده ی پیامبر و مذهب بودن ناشی از عدم اشنایی حتی ابتدایی شما از نظریات مارکس است و تکرار همان حرفایی است که رفقای لیبرالتان میگویند.

گفتی: انقلاب روسیه نیز پیروز نشد بلکه با کودتای بلشویک ها در اکتبر در مسیر ایجاد دیکتاتوری مخوفی افتاد.

این حرف منشویک هاست دقیقن.
دلیل علاقه ی کمونیست ها به اون انقلاب, تحلیل تجربی خیزش پرولتاریا و خلع ید از بورژوازی است.
اینکه بعدش مخوف شد به ما مربوط نیست ما هم در این جا با شما موافقیم.برای ما خود امکان 1917 مهم است,خود اینکه میشه پس پرولتاریا رو به میدون اورد و میشه که سرمایه داری را نابود کرد. دنیا را عوض کرد.
تنها یک طیف" طرفدار بلوک شوروی" از ان سیاست ها دفاع کرد.
در همان زمان کمونیست ها به شدت مشغول به مرزبندی با شوروی بودند.
همان زمان کمونیست ها میگفتند که این کمونیزم نیست.ولی صداشون شنیده نشد.

نقش شما تنها توجیه تن دادن به وضع موجود از طریق نفی تمام افکار سیاسی است.

شما سیاسی نیستید..در حال ترویج فرقه" خود رها گردان و به تخمت اگر دیگران نمیتوانند" هستید.
شما میترسید تشکیلات داشته باشید چون ایدئولوژیتون اینو حرام کرده.شما مذهب ترسو هایی هستید که از قبول احتمال شکست های سنگین میترسید برای همین تخمشم ندارید تا متشکل شید.
اسان ترین راه را انتخاب کردید.







Rosa گفت...

نوشتید: شما میترسید تشکیلات داشته باشید چون ایدئولوژیتون اینو حرام کرده.
رزا: البته که ما متشکل هستیم، اما نه هیرارشیکال. تشکیلاتی مثل حزب و سازمانی با رهبریت و کمیته مرکزی و... حرام نیست، بلکه اغلب ما این را توهین به خود میبینیم. ما شبکه ای و افقی ترجیحن متشکل میشیم. و نه بر طبق دستور و رهنمود از بالا.
اکتیویست هایی آزاد و بدون قلاده!

نوشتید: شما مذهب ترسو هایی هستید که از قبول احتمال شکست های سنگین میترسید برای همین تخمشم ندارید تا متشکل شید.
اسان ترین راه را انتخاب کردید.
رزا: ترسو در واقع آن کسی است که پشت تشکیلاتش قایم میشه. فکر کردن را تعطیل میکند و میگذارد دیگری برایش تصمیم بگیرد.
ما اگر قرار بود از شکست بترسیم که اصولا شروع نمیکردیم.
اما من در تعجبم، شما با اینهمه ذوب شدگی در رهبر کاریزماتیک، دفاع از حزبیت، بت کردن نوشته جات و آدمها، اعتقاد به اکتبر کبیر روسیه و اینهمه ادعا...
شما چرا فعالیت حزبی ندارید؟
نکنه شما میترسید و اینجا دست پیش گرفتید که پس نیفتید؟
من شخصن به آنچه درست میدانم عمل میکنم. شما چرا به مانیفست تان قسم میخورید که باعث شورش و اعتصاب شد، به محض انتشارش...
پس چرا این معجزه ی مانیفستی برای دیگران بوده و نه مبلغینش؟ و تاثیری روی خودتان نداشته؟
البته جالبه اینجا توی کامنت دونی منبر گرفتید!؟
البته احتمال زیاد خواهید گفت: من حزبم را و رهبرم را هنوز نیافتم!
خوب راستش آنارشیستها این مشکل را در مورد یافتن مرشد ندارند!
خوشبختانه آنارشیستها دنبال ساختارهای از پیش آماده هم نیستند. مثل کلوپ فوتبال، دنبال بهترینهاش برای عضویت بگردند!
به هر حال اگر توانستید جایی طبقه کارگر را با حزب تراز نوین تان رها کنید، یک کامنت بگذارید که ما بتوانیم با گوگل مپ پیدایشان کنیم و اقلن شاید اینبار بشود قبل از دیوار کشی مدل برلین فراری شان بدهیم!
:)

Rosa گفت...

نوشتید:جمله ی "کارگران جهان متحد شوید" که اخر همین کتاب امده توانست مخاطب جهانی خود را حول هدفی واحد جمع کند و برای بار اول در "جهان" نوع جدیدی از اعتصاب و شورش با" هدف" خلع ید از بورژوازی نه برای صرفا یک نارضایتی ساده شروع شد.

رزا: بله جمله ی عمیقی بود! کارگران جهان هم گوش دادند! اما وقتی دیدند حزب قدرت گرفت به نمایندگی از آنان و آنها هم ترجیه دادند دیگر نبردبان حزب کمونیست نباشند زمان زیادی است که این شعار معنی سو استفاده دارد...
و البته همه ی این داستان مجموعن نه به خلع ید بورژوازی، بلکه به قدرت رسیدن نوع مخوف بورژوازی هار و توتالیته انجامید.
آنارشیستها البته برایشان مشخص بود پایان این راه چیست. از همان زمان انترناسیونال1872 و تحمیل انشعاب و حذف آنارشیستها، آنها به هجوم و کسب قدرت سوسیالیستهای آتوریته، سلطه طلب، نخبه گرا و رهبر پرست هشدار دادند... و خوب، در تمام مناطقی که مارکسیسم پیاده شد و کارگران حول احزاب مارکسیستی متحد شدند، فاجعه ی دیکتاتوری حزبی به وقوع پیوسته به اسم "دیکتاتوری پرولتاریا" ...

و از آن به بعد هم شعار "کارگران جهان متفرق شوید" خر داغ میکنند معتبر است :)

Rosa گفت...

*ترجیح دادن
*نردبان حزب کمونیست

شعار آپ دیت شده ی فعلی
کارگران کهکشان کار نکنیم!